جدول جو
جدول جو

معنی محقرات - جستجوی لغت در جدول جو

محقرات
(مُ حَقْ قَ)
جمع واژۀ محقره. ناچیزها و چیزهای خرد و ریزه. (ناظم الاطباء). ریزگان. (منتهی الارب). صغایر. (تاج العروس) : طغرل بک... پیغام. به خلیفه فرستاد که... به هر وقت به محقرات و جزویات دیوان عزیزرا... ابرام نباید نمود. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 20)
لغت نامه دهخدا
محقرات
جمع محقره، ریزگان جمع محقره: طغرل بک... پیغام... بخلیفه فرستاد که... بهر وقت بمحقرات و جزویات دیوان عزیز را تصدیق و ابرام نباید نمود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محصنات
تصویر محصنات
جمع واژۀ محصنه، زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محظورات
تصویر محظورات
محذورات، دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محسنات
تصویر محسنات
نیکویی ها، کارهای نیک، صفات خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکات
تصویر محاکات
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
محقره. رجوع به محقره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مِ)
جمع واژۀ محمّر. داروها که پوست تن سرخ کنند. و رجوع به محمر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محاره. (منتهی الارب). رجوع به محاره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رَ)
جمع واژۀ محرره. نوشته ها. تحریرشده ها. رجوع به محرر شود
جمع واژۀ محرره. زنان آزادشده
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرّره. زنان آزادکننده
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرقه. رجوع به محرقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحققات
تصویر متحققات
جمع متحققه، هست شوندگان راست درآمدگان جمع متحققه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحیرات
تصویر متحیرات
جمع متحیره، سر گشتگان جمع متحیره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبشره، مژده دادگان مژده یافتگان، جمع مبشره، مژده دهندگان، بادهای باران انگیز جمع مبشره، جمع مبشره: مژده دهنده ها، معجزات رسول ص پیش از نبوت مقابل معجزات بینات: مبشرات آنست (معجزاتی است) که پیش از ظهور خورشید رسالت او (پیامبر ص) ظاهر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصرات
تصویر مبصرات
جمع مبصره، جمع مبصره، جمع مبصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
برابری و نبرد کردن با کسی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسرات
تصویر متحسرات
جمع متحسره
فرهنگ لغت هوشیار
حکایت کردن با یکدیگر، عین قول کسی را نقل کردن باز گفتن، مشابه بودن، گفتگو، شباهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسرات
تصویر مبسرات
مبسرات به گونه رمن بادهای باران انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیرات
تصویر تحیرات
جمع تحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسرات
تصویر تحسرات
جمع تحسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحققات
تصویر تحققات
جمع تحقق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقیرات
تصویر تحقیرات
جمع تحقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجرات
تصویر تحجرات
جمع تحجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدرات
تصویر تحدرات
جمع تحدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محققات
تصویر محققات
جمع محققه (محقق)، جمع محققه (محقق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محررات
تصویر محررات
تزده ها نورده ها پیمان نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
گواه بودنها جنگ های تن به تن سخنرانی ها داد خواهی ها جمع محاضره معلومات ادبی و تاریخی که در مجالس علما رد و بدل شود. یافن (علم) محاضرات. فنی (علمی) است که بدان ملکه ای حاصل شود که سخنی از دیگری آورند که از جهت معانی وصفی و یا از باب ترکیب خاصی که دارد با مقام مناسب افتد غرض از آن کسب این ملکه و فایده آن پرهیز از خطا در تطبیق آن سخن است با مقتضای مقام تخاطب از جهت معانی اصلی و از جهت ترکیب خاصی که آن سخن دارد. فرق میان این علم و علم معانی در آنست که علم معانی عبارت است از اینکه متکلم سخن خود را بر مقتضای حال و مقام و سخن منقول از دیگری را با خصوصیاتی مناسب بحال خود تطبیق دهد و محاضرات عبارت از بکار بردن سخن بلغاست در اثنای سخن بطریقی که در جایی مناسب بر سبیل حکایت ایراد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره