جدول جو
جدول جو

معنی محقد - جستجوی لغت در جدول جو

محقد
(مُ قِ)
کسی که کینه می آورد و سبب میشود کینه را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به کینه آورنده، آن که بعد جستن از معدن چیزی نیابد. (آنندراج). آن که در معدن تفحص کرده چیزی نیافته است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
محقد
(مَ قِ)
محتد. (منتهی الارب). طبع و اصل و نژاد. رجوع به محتد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محمد
تصویر محمد
(پسرانه)
نام پیامبر (ص)، ستوده شده، بسیار تحسین شده، نام سوره ای در قرآن کریم، به صورت پسوند و پیشوندهمراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمدامین، محمد علی، محمدحسین و علی محمد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موقد
تصویر موقد
افروزنده، روشن کننده، درخشنده، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محقر
تصویر محقر
خوار شده، کوچک، خرد، کوتاه و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقد
تصویر معقد
سخن پوشیده و غامض، کلامی که تعقید داشته باشد، گره دار، گره بسته، غلیظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محقق
تصویر محقق
درست و استوار، قطعی و مسلّم، به حقیقت پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتد
تصویر محتد
اصل و تبار، نژادونسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحقد
تصویر تحقد
دشمنی و کینۀ کسی را به دل گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
نادرست است بنگرید به منتقد لغتی است نادرست بجای منتقد و ناقد، جمع منقدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقد
تصویر موقد
آتش افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقد
تصویر معقد
مفصل گره بسته، گره دار، سخن پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقد
تصویر مرقد
خوابگاه، آرامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشد
تصویر محشد
انجمن
فرهنگ لغت هوشیار
داس کشت رسیده ابزار درو کردن داس. زراعت نادروده خشک شده، ریسمان محکم تافته، استوار محکم: محصد رای. زراعتی که بهنگام درو رسد و بدرو آید، سخت تابنده رس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محفد
تصویر محفد
شتاباننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقر
تصویر محقر
کم مایه، اندک، ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقه
تصویر محقه
مونث محق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقق
تصویر محقق
تحقیق کننده، پژوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
خاوند، مرز شمار مرز گر، تیز کننده، تیز نگرنده تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)، تیز نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
کج کننده خماننده بلند گردانده بر آورده، کج خمیده، ریسمان تافته، زه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
نیکخو، ستوده، کسی که صفات نیکو دارد و نام پیغمبر بزرگ اسلام (ص) میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتد
تصویر محتد
اصل و تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاد
تصویر محاد
مزاحم، مانع، مخالف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقد
تصویر تحقد
کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محید
تصویر محید
گریز گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمد
تصویر محمد
((مُ حَ مَّ))
ستوده شده، ستایش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محقق
تصویر محقق
امر تحقیق شده، راست و درست، تحقیق یافته، به حقیقت پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محقق
تصویر محقق
((مُ حَ قِّ))
تحقیق کننده، اهل تحقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محقر
تصویر محقر
((مُ حَ قَّ))
ناچیز، کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتد
تصویر محتد
((مُ تَ دّ))
خشم کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتد
تصویر محتد
((مَ تِ))
اصل، نسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدد
تصویر محدد
((مُ حَ دِّ))
تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحقد
تصویر تحقد
((تَ حَ قُّ))
کینه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محقق
تصویر محقق
پژوهشگر، پژوهنده
فرهنگ واژه فارسی سره