جدول جو
جدول جو

معنی محظرب - جستجوی لغت در جدول جو

محظرب
(مُ حَ رَ)
سخت تافته. مرد استوارخلقت، مرد نیکخوی. (منتهی الارب) ، مرد تنگ حوصله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محارب
تصویر محارب
جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَرْ رَ)
شیر. اسد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
به خشم آورنده. اغواکننده. محرک. (ناظم الاطباء). برآغالنده. (از منتهی الارب) ، تیزکننده سنان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
آنکه دلالت میکند کسی را بر تاراج مال دشمن. (ناظم الاطباء). دلالت کننده بر تاراج مال دشمن. (از منتهی الارب) ، آنکه برمی انگیزاند جنگ را، خرمابن شکوفه آورده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
محراب. مرد بسیار جنگ آور و دلیر. (منتهی الارب). حرب دوست. (مهذب الاسماء) : آنک شجاع و محرب بود دست به سلاح برد و با دیو و پری کارزار کرد. (سندبادنامه ص 320)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ محراب. (زمخشری یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
با یکدیگر جنگ کننده. (آنندراج). جنگنده. رزمنده. جنگجو و بهادر و غازی. (ناظم الاطباء). مرد جنگجو و نبرد کننده. (ناظم الاطباء) :
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب.
(منسوب به حسن متکلم).
- عدو محارب، دشمن جنگی. (ازلسان العرب).
، در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمه النهایۀ طوسی ص 198)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
آتش کارزار را روشن کننده. (از اقرب الموارد). با یکدیگر کارزارکننده. (آنندراج). مشغول به کارزار با همدیگر. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ رَ)
پرکرده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ رِ)
کسی که ریسمان می بندد، آنکه سخت ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آنکه زه بر کمان می پیچد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ رَ)
مرد استوارخلقت سخت بنیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محظرب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ظَ ءِب ب)
مرد فربه، مرد زودخشم، مرد پرشکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ حَ)
پر گردیدن مشک، پر شدن مرد از دشمنی یا طعام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ظَرْ رَ)
مظربه. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محارب
تصویر محارب
جنگ کننده، جنگجو و بهادر نبرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارب
تصویر محارب
((مُ رِ))
جنگجو، نبردکننده
فرهنگ فارسی معین
پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم آور، رزم پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما
متضاد: مصلح، ستیزه جو، یاغی (علیه حکومت اسلامی)
فرهنگ واژه مترادف متضاد