جدول جو
جدول جو

معنی محضرون - جستجوی لغت در جدول جو

محضرون
(مُ ضِ)
حاضرشدگان. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ محضر. (در حالت رفعی)
لغت نامه دهخدا
محضرون
آمدگان بود گان
تصویری از محضرون
تصویر محضرون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضروب
تصویر مضروب
زده شده، کتک خورده، در ریاضیات عددی که در عدد دیگر ضرب شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میکرون
تصویر میکرون
واحد اندازه گیری طول اشیای کوچک، برابر با یک هزارم میلی متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرور
تصویر محرور
کسی که دارای مزاج گرم است، گرم شده از حرارت آتش و تب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروس
تصویر محروس
حراست شده، حفظ شده، نگه داری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروم
تصویر محروم
ناامید، بی بهره، بی نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصون
تصویر محصون
محفوظ و استوار، در امان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محزون
تصویر محزون
اندوهگین، اندوهناک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ محران، انگبینها، دانه های پنبه، زنبور که بر انگبین چفسیده باشد. (منتهی الارب). رجوع به محران شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرر (در حالت نصبی و جری). رجوع به محرر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ مکاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکاری شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است به شام. (منتهی الارب). جایی است در شام در نزدیکی دمشق. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسحور (در حالت رفعی). رجوع به مسحور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رَ)
ج محرّر (در حالت نصبی و جری). رجوع به محرر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را مأخوذ از ایتالیائی و معادل کلمه ماکارونی آورده است. و رجوع به دزی ج 2 ص 602 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَدْ دِ)
جمع واژۀ محدّث، جمع مذکر سالم (در حالت رفعی)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مؤنث محضور: الکنف محضوره. (منتهی الارب). رجوع به محضور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ)
جمع واژۀ محشر است به قیاس ازمصدر احشار. حشرشدگان.
- امام المحشرین، پیشوای گردآمدگان:
مر ابوبکر تقی را گو ببین
شد ز صدیقی امام المحشرین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
برساخته ازمازریون. (از دزی ج 2 ص 602). رجوع به مازریون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در کنار گرفته. حضانت شده. دربردارنده. حاوی: مشتمل دقایق جهانداری و محضون حقایق کامگاری. (روضهالعقول، از مرزبان نامه چ تهران مقدمۀ مصحح، صفحۀ ’ح’)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
واحد اندازه گیری قطر سلولها و میکربها و دیگر ذرات ذره بینی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارون
تصویر مارون
یکی از گونه های مریم نخودی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میکرون
تصویر میکرون
یک هزارم میلی متر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرر، نویسندگان آزاد کنندگان زدایندگان جمع محرر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع محرض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محبر، خوشنویسان سخن آرایان جمع محبر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محتضر، مردنیان مردنی ها جمع محتضر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
در کنار، در بر گیرنده در کنار گرفته، در بردارنده حاوی: مشتمل دقایق جهانداری و محضون حقایق کامگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محران
تصویر محران
انگبین، کبت (زنبور عسل)، سر کش توسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میکرون
تصویر میکرون
((رُ))
واحد طول برابر یک میلیونم متر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محضون
تصویر محضون
((مَ))
در کنار گرفته، دربردارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروم
تصویر محروم
بی بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی