جدول جو
جدول جو

معنی محشم - جستجوی لغت در جدول جو

محشم(مُ حَشْ شِ)
به خشم آورنده. (ناظم الاطباء). به خشم آورنده کسی را. (آنندراج) ، آن که میکند کاری و یا چیزی میگوید که دیگری را به زحمت و ملالت می اندازد، آنچه سبب میشود شرمگینی و خجلت را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محشم(مُ شِ)
حشمت دارنده. دارای حشمت و احترام و بزرگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محشم(مَ شَ)
جائی که در آن خدم و حشم مردمان بزرگ گرد می آیند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محرم
تصویر محرم
(پسرانه)
حرام شده، ماه اول از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محتشم
تصویر محتشم
(پسرانه)
دارای حشمت و شکوه، با حشمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محرم
تصویر محرم
ماه اول از سال هجری قمری، شهرالحرام، محرم الحرام. این ماه را برای آن محرم گفته اند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام می دانستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشر
تصویر محشر
جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز، کنایه از غوغا، جنجال، بسیار عالی و خوب، روز رستاخیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتشم
تصویر محتشم
باحشمت، دارای شکوه، دارای خدم وحشم زیاد، کنایه از ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرم
تصویر محرم
خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است، ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست
بسیار صمیمی و امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرم
تصویر محرم
کسی که احرام حج بسته باشد، کسی که جامۀ احرام بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشی
تصویر محشی
آنکه چیزی را حاشیه بدهد و با حاشیه بیاراید، حاشیه زننده،، کسی که بر کتابی حاشیه بنویسد، حاشیه نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشو
تصویر محشو
پر، انباشته، آکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشی
تصویر محشی
حاشیه نوشته شده، کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محکم
تصویر محکم
استوار کننده، بازدارنده، منع کننده، سخت استوار، استوار گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشا
تصویر محشا
رسم الخطی برای محشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزم
تصویر محزم
جای تنگ بند در ستور تنگسازنده برای ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغشم
تصویر مغشم
خوند سر بی باک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقشم
تصویر مقشم
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشد
تصویر محشد
انجمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشر
تصویر محشر
جای گرد آمدن مردم در روز قیامت برانگیخته شده، محشور شدن، همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشی
تصویر محشی
آکنده و انباشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحشم
تصویر متحشم
ننگ دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تنک نازک، ابزار باد کش (حجامت) : شیشه تانگو شاخ تانگو نیشتر باز ایستنده، بیم زده رقیق تنک، شیشه حجامت شاخ حجامت نیشتر حجامت جمع محاجم. باز ایستنده پس پا شونده از بیم
فرهنگ لغت هوشیار
در حرم آینده، کسی که احرام حج بسته است، احرام بسته حرام کرده خدا، ناشایست، حرام، حرمت حرام شده، حرام داشته، ماه اول از سال هجری قمری محرم الحرام را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه چهره: مرد، ارزیابی شده، آب گرد آمده: در تالاب آنکه متعه دهد زن مطلقه را، کسی که روی را با زغال سیاه کند، سری که پس از ستردن بر آن موی بر آید، جوجه ای که پر بر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتشم
تصویر محتشم
با حشمت، زبر دست و توانا و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشم
تصویر تحشم
ننگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشی
تصویر محشی
((مُ حَ شّ))
حاشیه نویسنده بر کتابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محشی
تصویر محشی
((مُ حْ))
کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محشر
تصویر محشر
((مَ شَ))
جای گرد آمدن مردم، روز قیامت، در فارسی به معنی خیلی عالی، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرم
تصویر محرم
((مُ رِ))
کسی که لباس احرام بر تن دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرم
تصویر محرم
((مُ حَ رَّ))
نام ماه اول از دوازده ماه قمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرم
تصویر محرم
رازدار، آشنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محشر
تصویر محشر
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محکم
تصویر محکم
استوار، پابرجا، سخت
فرهنگ واژه فارسی سره