- محسن (پسرانه)
- نیکوکار، احسان کننده، از نامهای خداوند
معنی محسن - جستجوی لغت در جدول جو
- محسن
- نیکویی کننده، نیکو کار، از نام های خداوند
- محسن
- نیکی کننده، احسان کننده، نیکوکار
- محسن ((مُ س))
- نیکوکار
- محسن ((مُ سَ))
- احسان شده، جمع محسنین
- محسن ((مُ حَ سَّ))
- نیکوساخته، زینت داده، تحسین شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیبا، زیبنده، نیکو، خوب، مقابل زشت، خوش نما، خوب رو، خوشگل
محسنه در فارسی مونث محسن ستوده نیک محسنه در فارسی مونث محسن دهشمند: زن مونث محسن. زن احسان شده، خوبی نیکی، صفت خوب خصلت نیک جمع محسنات. مونث محسن زن نیکو کار و احسان کننده جمع محسنات
نیکوتر، بهتر، اعلی
خوشترین، نیکوترین، بهترین
نیکو شدن، آراستن، زینت دادن
خوب تر، نیکوتر، بهتر
احسن تقویم: احسن التقویم
احسن تقویم: احسن التقویم
ویژگی مردی که زن گرفته، مرد زن دار
هر چوبی که سر آن خمیده باشد مانند چوگان، چوب سرکج
حسن، کنایه از موی صورت مردان، ریش، جمع واژۀ حسن
خوبی و نیکویی
سرکج: دستواره چوگان نوک در پرندگان عصای سر کج، هر چوبی که سر آن خمیده باشد همچون چوگان
مرد زن گرفته و نکاح کرده
درون آزرده، خوار
بسند آینده، دهنده
اندوهگین کننده اندوهگین
از ریشه پارسی رسنگاه بر گردن ستور
زبانه دار زبانه دیس
((اَ سَ))
فرهنگ فارسی معین
نیکوتر، بهتر، آفرین، احسنت، مرحبا
به نحو احسن: به بهترین شیوه و طرز
احسن التقویم: بهترین شکل، بهترین صورت
به نحو احسن: به بهترین شیوه و طرز
احسن التقویم: بهترین شکل، بهترین صورت
نیکویی ها، کارهای نیک، صفات خوب
جمع محسن، دهشمندان جمع محسن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع محسن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
نیکوئیها و خوبیها و خصلت های نیک