جدول جو
جدول جو

معنی محروث - جستجوی لغت در جدول جو

محروث
(مَ)
شیارشده و کشته شده. (ناظم الاطباء). مزروع
لغت نامه دهخدا
محروث
(مَ)
محروت. بیخ گیاه انجدان. (ناظم الاطباء). بیخ درخت انجدان که حلتیث صمغ آن است. (برهان). عروق انجدان. اصل انجدان. (اختیارات بدیعی). انقوزه. عودالرقه. ریشه انجدان سرخسی است، درخت انجدان. (برهان). و رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 299 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موروث
تصویر موروث
ارث گذاشته شده، مالی که به ارث به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرور
تصویر محرور
کسی که دارای مزاج گرم است، گرم شده از حرارت آتش و تب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محراث
تصویر محراث
انبر، وسیلۀ فلزی دوشاخه با دو فک که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروم
تصویر محروم
ناامید، بی بهره، بی نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروس
تصویر محروس
حراست شده، حفظ شده، نگه داری شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ثَ)
مؤنث محروث. ارض محروثه، زمین مزروع، اراطریاس. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محراث
تصویر محراث
آتشکاو، گاو آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروق
تصویر محروق
آتش گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروض
تصویر محروض
نا بکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروص
تصویر محروص
آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروس
تصویر محروس
نگهبانی و پاسبانی شده، محفوظ
فرهنگ لغت هوشیار
لاغر، گرم سرشت، خشمگین برافروخته گرم شده (از آتش تب خشم و جز آن) : بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی. (خاقانی)، گرم مزاج جمع محرورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موروث
تصویر موروث
کسی که به ارث رسیده باشد، هر چیز که میراث گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروم
تصویر محروم
باز داشته شده، بی نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرور
تصویر محرور
((مَ))
گرم شده از تب یا خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موروث
تصویر موروث
((مُ))
ارث گذاشته شده، هرچیز که به ارث رسیده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروق
تصویر محروق
((مَ))
سوخته شده، افروخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروس
تصویر محروس
((مَ))
نگاه داشته شده، حراست شده، حفظ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروم
تصویر محروم
((مَ))
بی نصیب، بی بهره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروم
تصویر محروم
بی بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محروم
تصویر محروم
Deprived, Disadvantaged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محروم
تصویر محروم
privé, défavorisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محروم
تصویر محروم
privado, desfavorecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محروم
تصویر محروم
benachteiligt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محروم
تصویر محروم
pozbawiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محروم
تصویر محروم
лишённый , обездоленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محروم
تصویر محروم
позбавлений , знедолений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محروم
تصویر محروم
beroofd, benadeeld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محروم
تصویر محروم
privado, desfavorecido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محروم
تصویر محروم
privato, svantaggiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محروم
تصویر محروم
वंचित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محروم
تصویر محروم
terampas, kurang beruntung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محروم
تصویر محروم
mahrum, dezavantajlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی