معنی محراث محراث انبر، وسیلۀ فلزی دوشاخه با دو فک که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند تصویر محراث فرهنگ فارسی عمید
محراث محراث محرث. (منتهی الارب). آتش کاو. (منتهی الارب). محراک. تنورآشور. چوبی که بدان آتش بهم زنند. سکه. (یادداشت مرحوم دهخدا). قلبه. فدان. (ناظم الاطباء) ، محراث الحرب، آنچه جنگ برانگیزد. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
محراب محراب بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند فرهنگ نامهای ایرانی
محراب محراب جای ایستادن پیش نماز، طاق مسجد که در سمت قبله است، قبله، بالای خانه، صدر مجلس، جایگاه شیر فرهنگ فارسی عمید