گله، شکایت، اندوه مستی کردن: گله و شکایت کردن، برای مثال مستی مکن که ننگرد او مستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم / دانی که به از مستی صد راه یکی مستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
گِله، شکایت، اندوه مُستی کردن: گله و شکایت کردن، برای مِثال مُستی مکن که ننگرد او مُستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مَستی کن مُستی چه کنی از غم / دانی که بِه از مُستی صد راه یکی مَستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
حالتی که از نوشیدن مسکر در شخص ایجاد شود مست بودن سکر: ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی و انگه برو که رستی از نیستی و هستی. (حافظ) گله کردن شکایت کردن: باده خور و مستی کن مستی چه کنی ازغم ک دانی که به از مستی صد راه یکی مستی. (لبیبی) توضیح مست بمعنی شکایت و گله است و مستی تنها لغتی است که در آن حاصل مصدر باسم معنی ملحق شده. مرحوم اقبال نوشته: دراین شعر معروف رودکی که گوید: مستی مکن که نشنود از مستی زاری مکن که نشنود او زاری. نیز مستی را باید بضم میم خواند یعنی گله. آقای فروزانفر و گروهی از فضلا نیز همین تلفظ را پذیرفته اند ولی آقای مینوی مستی بفتح میم را ترجیح دهند
حالتی که از نوشیدن مسکر در شخص ایجاد شود مست بودن سکر: ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی و انگه برو که رستی از نیستی و هستی. (حافظ) گله کردن شکایت کردن: باده خور و مستی کن مستی چه کنی ازغم ک دانی که به از مستی صد راه یکی مستی. (لبیبی) توضیح مست بمعنی شکایت و گله است و مستی تنها لغتی است که در آن حاصل مصدر باسم معنی ملحق شده. مرحوم اقبال نوشته: دراین شعر معروف رودکی که گوید: مستی مکن که نشنود از مستی زاری مکن که نشنود او زاری. نیز مستی را باید بضم میم خواند یعنی گله. آقای فروزانفر و گروهی از فضلا نیز همین تلفظ را پذیرفته اند ولی آقای مینوی مستی بفتح میم را ترجیح دهند
مشهدی اهل مشهد، خراج و دست و دل باز و خوش سر و وضع، داش لوطی جوانمرد. نوعی پارچه حریر لطیف و نازک: زمین برسان خون آلوده دیبا هوا برسان مشک اندوده مشتی. (دقیقی) آن مقدار از هر چیز که در دست بگنجد چون پنجه را بهم آورند یک مشت: جلو آینه مشتی گندم پاشیده رویش سوزنی ترمه می اندازند، گروهی اندک: و از کافه ساکنان دو ولایت بهشت آسا جز مشتی اطفال وعورت و بعضی از صناع و محترفه... یا مشتی زیاد. گروه مخالف و مردود و حقیر. یا مشتی شرار. ستاره های آسمان، هفت سیاره
مشهدی اهل مشهد، خراج و دست و دل باز و خوش سر و وضع، داش لوطی جوانمرد. نوعی پارچه حریر لطیف و نازک: زمین برسان خون آلوده دیبا هوا برسان مشک اندوده مشتی. (دقیقی) آن مقدار از هر چیز که در دست بگنجد چون پنجه را بهم آورند یک مشت: جلو آینه مشتی گندم پاشیده رویش سوزنی ترمه می اندازند، گروهی اندک: و از کافه ساکنان دو ولایت بهشت آسا جز مشتی اطفال وعورت و بعضی از صناع و محترفه... یا مشتی زیاد. گروه مخالف و مردود و حقیر. یا مشتی شرار. ستاره های آسمان، هفت سیاره