جدول جو
جدول جو

معنی محتزن - جستجوی لغت در جدول جو

محتزن
(مُ تَ زِ)
نعت فاعلی از احتزان. اندوهگین و ملول و باحزن و اندوه. (منتهی الارب). اندوهناک. غمگین. غمین
لغت نامه دهخدا
محتزن
اندوهگین
تصویری از محتزن
تصویر محتزن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مختزن
تصویر مختزن
ذخیره شده، اندوخته شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُتْ تَ زِ)
از ’وزن’، سنجیده گیرنده. (آنندراج). گیرندۀ پول سنجیده و وزن شده و یا شمرده شده. (ناظم الاطباء) ، شعر سنجیده. (آنندراج). شعر موزون و راست و درست. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتزان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
نعت فاعلی از احتزام. مرد میان بسته. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد میان دربسته. (آنندراج) ، مرد لباس پوشیده، مرد سلاح پوشیده. (از ناظم الاطباء) ، اسب تنگ بسته شده. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء). اسب تنگ بسته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زَ)
اندوهگین. (منتهی الارب) (آنندراج). اندوهگین شده و دلتنگ شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ زِ)
اندوهگین کننده. (از منتهی الارب). هرآنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ)
اندوهگین. اندوهگین شده. دلتنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ)
اندوهگین کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء). غم انگیز. غم آور. انده آور: موسیقی محزن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَ)
نگاهداشته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگاهداشته شده. (ناظم الاطباء) ، جمع کرده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ذخیره شده و اندوخته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
کسی که نگاه می دارد سر را و پنهان می کند آن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که اندوخته می کند مال را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که می گیرد نزدیکترین راه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختزان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
نیک برابر. نیک مستوی و هموار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
فراخویشتن کشنده چیزی را به چوگان و مانند آن، فراهم آورنده و گردکننده مال را. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
نعت فاعلی از احتزاز. برنده. (از منتهی الارب) (آنندراج). کسی که می برد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
نعت فاعلی از احتضان، دربرگیرندۀ کودک، یا دایگی کننده و پرورنده آن را. (آنندراج). کسی که در آغوش میگیرد و در بغل میگیرد، از کار بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، بازدارنده کسی را از حاجت وی. (آنندراج). آنکه از کار بازمیدارد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفان. برکننده درخت از بیخ. (از منتهی الارب). از بیخ برکننده. (ناظم الاطباء) ، فراگیرندۀ چیزی. (از منتهی الارب). گیرنده و اخذکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
نعت فاعلی از احتقان. بازدارنده و نگاهدارنده. (از منتهی الارب) ، کسی که گرفتار حبس البول شده باشد. (ناظم الاطباء). بیمار حقنه گیرنده از بند شدن بول. (از منتهی الارب) ، جمعشونده. گردآینده (شیر، خون) ، در اصطلاح پزشکی، نسجی که در آن خون بسیار جمع شده باشد. نسجی که خون بیشتری در آن مانده باشد و در نتیجه دچار ازدیاد حجم شده باشد.
- محتقن شدن، محتقن گردیدن.
- محتقن گردیدن، حبس شدن. در یکجا جمع شدن. محتقن شدن: اگر شاخ بادام بوستانی ببرند و موضع بریدۀ او را به روغن بیالایند سالها بادامهای شاخ تلخ آید ازبهر آنکه روغن منافس آن را ببندد تا حرارت و بخارات اندرآن شاخ محتقن گردد و ثمر آن را تلخ گرداند. (قراضۀ طبیعیات ص 49).
- محتقن گشتن، محتقن گردیدن
لغت نامه دهخدا
(مُ تَحَزْ زِ)
اندوهگین. (آنندراج). دلتنگ و غمگین و اندوهگین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحزن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مختزن
تصویر مختزن
جمع کرده و ذخیره شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزن
تصویر محزن
اندوهگین کننده اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتزز
تصویر محتزز
برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتزم
تصویر محتزم
میان بسته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
شاشبند، گرد آینده، خونبار بیماری که بحبس بول دچار شود، بیماری که برای بهبود از بند شدن بول حقنه گیرد، نسجی که در آن خون زیاد جمع شده باشد نسجی که خون بیشتری در آن مانده باشد و در نتیجه دچار ازدیاد حجم شده باشد، جمع شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحزن
تصویر متحزن
اندوهگین، دلتنگ و غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتقن
تصویر محتقن
((مُ تَ ق))
بیماری که به حبس بول دچار شود، بیماری که برای بهبود از بند شدن بول حقنه گیرد، نسجی که در آن خون زیاد جمع شده باشد، نسجی که خون بیشتری در آن مانده باشد و در نتیجه دچار ازدیاد حجم شده باشد، جمع شونده، گرد آینده
فرهنگ فارسی معین