نعت فاعلی از احتراف. هم پیشه و صاحب پیشه. (آنندراج). پیشه ور. (دهار). صاحب حرفه. (از اقرب الموارد). پیشه ور و صنعتگر. (ناظم الاطباء) : طبع تیز دوربین محترف چون خر پیرش ببین آخر خرف. مولوی (مثنوی ص 241)
نعت فاعلی از احتراف. هم پیشه و صاحب پیشه. (آنندراج). پیشه ور. (دهار). صاحب حرفه. (از اقرب الموارد). پیشه ور و صنعتگر. (ناظم الاطباء) : طبع تیز دوربین محترف چون خر پیرش ببین آخر خرف. مولوی (مثنوی ص 241)
پیشه وران. (یادداشت مرحوم دهخدا). پیشه وران و صنعت گران و این در اصل صیغۀ اسم فاعل واحد مؤنث است از باب افتعال که صفت واقع شده موصوف او مثل لفظ فرقه و جماعه همیشه محذوف می باشد از این جهت اطلاق در معنی جمع می نمایند چنانکه معتزله. (غیاث) (آنندراج) : بر اهل بازار و محترفه محتسبی امین گماشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 439). از اصناف معتمدان محترفه و بازرگانان به تواتر استماع افتاده است. (ترجمه محاسن اصفهان ص 56). اگر مردم مجلس محترفه و اهل بازار باشند حسینی و عجم و بوسلیک و.... خوانند. (بهجت الروح 59)
پیشه وران. (یادداشت مرحوم دهخدا). پیشه وران و صنعت گران و این در اصل صیغۀ اسم فاعل واحد مؤنث است از باب افتعال که صفت واقع شده موصوف او مثل لفظ فرقه و جماعه همیشه محذوف می باشد از این جهت اطلاق در معنی جمع می نمایند چنانکه معتزله. (غیاث) (آنندراج) : بر اهل بازار و محترفه محتسبی امین گماشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 439). از اصناف معتمدان محترفه و بازرگانان به تواتر استماع افتاده است. (ترجمه محاسن اصفهان ص 56). اگر مردم مجلس محترفه و اهل بازار باشند حسینی و عجم و بوسلیک و.... خوانند. (بهجت الروح 59)
محترفه در فارسی مونث محترف - و پیشه وران خداوندان پیشه مونث محترف زنی که پیشه ور باشد، گروه پیشه وران: بعضی از صناع و محترفه که در ربقه اسار بر یکدیگر بخش کرده بودند... زنده رها نکردند
محترفه در فارسی مونث محترف - و پیشه وران خداوندان پیشه مونث محترف زنی که پیشه ور باشد، گروه پیشه وران: بعضی از صناع و محترفه که در ربقه اسار بر یکدیگر بخش کرده بودند... زنده رها نکردند