جدول جو
جدول جو

معنی محتال - جستجوی لغت در جدول جو

محتال
حیله کننده، حیله گر، فریبنده، مکر کننده
تصویری از محتال
تصویر محتال
فرهنگ فارسی عمید
محتال(مُ)
حیله گر. (مهذب الاسماء) (دهار). حیله گر و فریبنده و مکار. (ناظم الاطباء). حیله کننده. مکرو حیله کننده. (آنندراج). حیله ور. گربز:
ای گمشده و خیره و سرگشته کسائی
گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال.
کسائی.
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال وچو دمنه محتال.
معروفی.
به زلف تنگ ببندد برآهوی تنگی
به دیده دیده بدزدد ز جادوی محتال.
منجیک.
بدان منگر که سر هالم به کار خویش محتالم
شبی تاری به دشت اندر ابی صلاب و فرکالم.
طیان.
بس ای ملک که از این شاعری و شعر مرا
فلک فریب بخوانند و جادوی محتال.
غضایری.
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
شکنج و کوژی در زلف و جعد آن محتال.
فرخی.
در جنگ ز چنگ تو بحیله نبردجان
گرگی که بداند حیل روبه محتال.
فرخی.
اما علی تکین گربز و محتال است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). اسکندر مردی بود محتال و گربز. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90).
حیلت و مکر است فقه و علم او و سوی او
نیست دانا هر که او محتال یا مکار نیست.
ناصرخسرو.
شمع خرد گیر چو دیدی که شد
خانه این جادوی محتال تار.
ناصرخسرو.
حیلت نه ز دین است اگر بر ره دینی
حیلت مسگال ایچ و حذر دار ز محتال.
ناصرخسرو.
بسا حیلت که بر محتال وبال گردد. (کلیله و دمنه).
این طبیبان غلطبین همه محتالانند
همه را نسخه بدرید و به سر باز دهید.
خاقانی.
تا شیر مرغزاری نصرت کمین گشاد
چاره ز دست روبه محتال درگذشت.
خاقانی.
مردمان این شهر بغایت گربز و محتال و زراق و مغتال اند. (سندبادنامه ص 303).
برکشیدش بود گر به نیم من
پس بگفتش مرد کای محتال فن.
مولوی.
چون شیفتگان بی سر و پای
بگریزم از این جهان محتال.
عطار.
، چاره گر. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح حقوقی، طلبکار. (قانون مدنی مادۀ 724)
لغت نامه دهخدا
محتال
حیله گر
تصویری از محتال
تصویر محتال
فرهنگ لغت هوشیار
محتال((مُ))
حیله گر، مکار
تصویری از محتال
تصویر محتال
فرهنگ فارسی معین
محتال
حیله گر، دغل، غدار، گربز، محیل، مکار، نغل، نیرنگ باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محتمل
تصویر محتمل
امری که وقوع آن حدس زده شده باشد، دارای احتمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختال
تصویر مختال
متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتاله
تصویر محتاله
زن حیله گر، مکار، بامکر و فریب، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتاج
تصویر محتاج
نیازمند، محتاج، حاجتمند، تهیدست، سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
کسی که با حزم و احتیاط به امری اقدام کند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
حیله گری. مکاری. گربزی:
بانگ درویشان و محتاجان نیوش
تا نگیرد بانگ محتالیت گوش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
مؤنث محتال. زن حیله گر و مکاره. (غیاث) (آنندراج) :
از ره مرو به عشوۀ دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله میرود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از موتال
تصویر موتال
لرگ
فرهنگ لغت هوشیار
کودک فربه، بازو پر بازو پیچیده کودک فربه کلان جثه، بازوی پر گوشت نازک
فرهنگ لغت هوشیار
خودپسند خود بزرگ بین متکبر خودپسند: مختال آنست که خود را عظیم داند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتاج
تصویر محتاج
حاجتمند و نیازمند، عدوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
احتمال کرده شده، تحمل کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
احتیاط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
محتاله در فارسی مونث محتال: ترفندگر: زن مونث محتال زن حیله گر: ازره مرو بعشوه دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله میرود. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فریبکاری ترفندگری حیله گری مکاری: بانگ درویشان و محتاجان نیوش تا نگیرد بانگ محتالیت گوش. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختال
تصویر مختال
((مُ))
مرد متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتاج
تصویر محتاج
((مُ))
نیازمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتاله
تصویر محتاله
((مُ لِ))
زن حیله گر، جاکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
((مُ تَ مَ))
احتمال داشته شده، تحمل کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
((مُ))
با احتیاط، احتیاط کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتاج
تصویر محتاج
نیازمند، مستمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
شایمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
Plausible, Presumptive, Probable, Likely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
Careful, Cautious, Discreet, Mindful, Prissy, Tentative, Wary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
cuidadoso, cauteloso, discreto, atento, exigente, provisório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
provável, plausível, presumível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
vorsichtig, diskret, achtsam, pingelig, vorläufig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
wahrscheinlich, plausibel, vermutend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محتاط
تصویر محتاط
ostrożny, dyskretny, uważny, kapryśny, wstępny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
prawdopodobny, przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی