- محبوس
- زندانی
معنی محبوس - جستجوی لغت در جدول جو
- محبوس
- زندانی، بازداشت شده، بند شده
- محبوس
- زندانی، دربند
- محبوس ((مَ))
- گرفتار، زندانی
- محبوس
- Trapped
- محبوس
- gefangen
- محبوس
- uwięziony
- محبوس
- пойманный
- محبوس
- зловлений
- محبوس
- gevangen
- محبوس
- atrapado
- محبوس
- intrappolato
- محبوس
- फंसा हुआ
- محبوس
- terjebak
- محبوس
- tuzağa düşmüş
- محبوس
- ติดอยู่
- محبوس
- پھنسے ہوئے
- محبوس
- عائدٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سترسا، چشمگیر، آشکار
دوست داشتنی
حراست شده، حفظ شده، نگه داری شده
پوشیده شده، پوشیدنی، جامه، پوشاک
دوست داشته، پسند کرده شده
برده زا
لمس شده، دانسته شده، احساس شده
نگهبانی و پاسبانی شده، محفوظ