- محبت
- دوستی، میل طبع به سوی چیز لذت بخش
معنی محبت - جستجوی لغت در جدول جو
- محبت
- دوست داشتن، مهر، دوست داری
- محبت ((مَ حَ بَّ))
- مهربانی، لطف
- محبت
- Favor, Affection, Fondness
- محبت
- afeição, favor
- محبت
- Zuneigung, Gefallen
- محبت
- uczucie, przysługa, przywiązanie
- محبت
- привязанность , услуга
- محبت
- прихильність , послуга , прихильність
- محبت
- genegenheid, gunst
- محبت
- afecto, favor, cariño
- محبت
- affection, faveur
- محبت
- affetto, favore
- محبت
- स्नेह , कृपा , स्नेह
- محبت
- kasih sayang, kebaikan
- محبت
- 애정 , 호의 , 애정
- محبت
- חיבה , טובה , אהבה
- محبت
- 爱情 , 恩惠 , 喜爱
- محبت
- 愛情 , 好意
- محبت
- sevgi, iyilik
- محبت
- mapenzi, neema, upendo
- محبت
- ความรัก , ความโปรดปราน , ความรัก
- محبت
- স্নেহ , অনুগ্রহ , স্নেহ
- محبت
- محبت , مہربانی
- محبت
- محبّةٌ , فضلٌ , محبّةٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درد، رنج
زندان
گفتگو، گفتمان
رفاقت، نشت و برخاست، مجالست
جای روییدن گیاه، رستنگاه
ثابت کننده، برقراردارنده
گفتگو، مشغول شدن و پرداختن به چیزی، آمیزش جنسی، جماع، یار و همدم شدن، یاری و همدمی، معاشرت
صحبت کردن (داشتن): گفتگو کردن، همنشینی کردن
صحبت کردن (داشتن): گفتگو کردن، همنشینی کردن
دارای نقش برجسته و کنده کاری شده روی چوب، کنده کاری شده
زندان، جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
مقابل منفی، نشان دهندۀ وجود چیزی، نشان دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی
خوب، سودمند، خوشایند
ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد، در ریاضیات عددی که دارای نشانۀ + باشد
ثبت شده، نوشته شده
خوب، سودمند، خوشایند
ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد، در ریاضیات عددی که دارای نشانۀ + باشد
ثبت شده، نوشته شده