جدول جو
جدول جو

معنی محاینه - جستجوی لغت در جدول جو

محاینه(شَ)
معامله کردن با کسی به هنگامها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
بررسی بدن برای تشخیص بیماری، دقیقاً، کاملاً، در تصوف کشف و شهود، دیدن، مشاهده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباینت
تصویر مباینت
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
فرهنگ فارسی عمید
(شِرْ)
حیاد. (منتهی الارب). یک سوی شدن از چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی). از چیزی بگردیدن. (المصادر زوزنی). میل کردن از. بگشتن از. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
خم رودخانه. (ناظم الاطباء). محنره. محناه. محنیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ)
رجوع به حائنه شود
لغت نامه دهخدا
(عَدد)
نرمی کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). نرمی کردن با هم. لیان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نرمی وملاطفت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاینت شود، نرم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با هم مساوی و برابر شدن. (منتهی الارب). مساواه. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(شَرْیْ)
آتش رابه دمیدن زنده کردن. حاییت النار بالنفخ، افروختم آتش را به دمیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
غذای کودک که بدان زندگی کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با یکدیگر خرید و فروخت کردن به وام. (تاج المصادربیهقی) (از منتهی الارب). چیزی به وام به کسی فروختن. (زوزنی). با هم معامله کردن و یکی به دیگری وام دار شدن. (از اقرب الموارد). معاملۀ نسیه نمودن. (منتهی الارب) ، وام دادن و وام خواستن. (از منتهی الارب) ، محاکمه. (اقرب الموارد) : داینه ، حاکمه، جازاه. (متن اللغه). رجوع به مداین شود
لغت نامه دهخدا
(شَرْ یَ فَ)
حیاص. چپ دادن کسی را در کار و غلبه کردن. (از منتهی الارب). چپ دادن کسی در کشتی و چیره شدن بر وی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
حسد کردن کسی را، دشمن داشتن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ / ش)
به نیکویی فخر کردن با کسی. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با هم دشنام دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ دَ)
یک سو شونده از چیزی. (از منتهی الارب) ، کشور بیطرف (در تداول امروزۀ عرب زبانان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
جنس ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباینه
تصویر متباینه
مونث متباین جمع متباینات
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباینت
تصویر مباینت
از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانیه
تصویر متانیه
مونث متانی
فرهنگ لغت هوشیار
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
دیدن به چشم، رویاروی چیزی را دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
متبینه در فارسی مونث متبین پیدا هویدا، آشکار مونث متبین جمع متبینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
((مُ یَ نَ یا یِ نِ))
با چشم دیدن، بررسی و دقت کردن در وضع مریض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباینه
تصویر مباینه
((مُ یِ نَ یا نِ))
جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
امتحان، بازبینی، بازدید، بررسی، مشاهده، بررسی (وضع بیمار)
فرهنگ واژه مترادف متضاد