جدول جو
جدول جو

معنی محایض - جستجوی لغت در جدول جو

محایض(مَ یِ)
محائض. جمع واژۀ محیضه، لتۀ حیض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ ءِ)
جمع واژۀ محیضه، لتۀ حیض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محیا. (منتهی الارب). رجوع به محیا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بِ)
جمع واژۀ محبض. (منتهی الارب). رجوع به محبض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
یکی از ایام عرب است و طریف بن تمیم در آن کشته شد. و رجوع به معجم البلدان و مجمعالامثال میدانی و عقدالفرید جزء ششم صص 65- 66 و ایام در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ مغیض. (اقرب الموارد). و رجوع به مغیض شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نعت فاعلی از حیض. حایضه. (منتهی الارب) (صراح). ج، حیض، حوایض. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و رجوع به حائض شود:
حایض او، من شده به گرمابه
ماهی او، من طپیده در تابه.
سنائی.
لعبت زرنیخ شد این گوی زرد
چون زن حایض پی لعبت مگرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ محض، شیر خالص بی آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَرْ)
حیض. محیض. بی نمازی شدن زن. (منتهی الارب) (از تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حایض
تصویر حایض
جمع حیض و حوایض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاض
تصویر محاض
جمع محض، شیرهای ناب شیرهای بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایض
تصویر حایض
((یِ))
زنی که در حالت حیض است، بی نماز
فرهنگ فارسی معین
بی نماز، قاعده، دشتان
متضاد: جنب
فرهنگ واژه مترادف متضاد