جدول جو
جدول جو

معنی محافظ - جستجوی لغت در جدول جو

محافظ
نگهبان، پاسدار
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
فرهنگ واژه فارسی سره
محافظ
بن پاس پاسبان پاتار نیکاستار گروگاندار کالی پیره دار (گویش افغانی) بنوان پهره دار نگهدار نگهبان پاسبان نگاهبانی کننده حفظ کننده نگهبان جمع محافظین. محافظت. نگاهبانی کردن حفظ کردن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
محافظ
((مُ فِ))
نگهبان، حافظ
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
فرهنگ فارسی معین
محافظ
حفظ کننده، نگهبان
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
فرهنگ فارسی عمید
محافظ
Protectant
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محافظ
protetor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محافظ
Schutzmittel
دیکشنری فارسی به آلمانی
محافظ
środek ochronny
دیکشنری فارسی به لهستانی
محافظ
защитное средство
دیکشنری فارسی به روسی
محافظ
захисник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محافظ
beschermmiddel
دیکشنری فارسی به هلندی
محافظ
protector
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محافظ
protecteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محافظ
protettivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محافظ
संरक्षक
دیکشنری فارسی به هندی
محافظ
সুরক্ষা
دیکشنری فارسی به بنگالی
محافظ
pelindung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محافظ
koruyucu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محافظ
보호제
دیکشنری فارسی به کره ای
محافظ
מגן
دیکشنری فارسی به عبری
محافظ
防护剂
دیکشنری فارسی به چینی
محافظ
保護剤
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محافظ
kinga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محافظ
สารป้องกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
محافظ
حامٍ
دیکشنری فارسی به عربی
محافظ
محافظ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محافظت
تصویر محافظت
پیره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
حفظ کردن از آسیب، نگه داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
محافظه و محافظت در فارسی: خوا پاری نیکاستاری دارش پهره نگهداری پاساد نگهبانی پایش پیره (گویش هراتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
مراقبت، نگاهبانی کردن، مواظبت، مداومت، حفظ کردن، مراعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
((مُ فَ ظَ))
نگاهبانی کردن، حفظ کردن، نگاه داشتن، نگهبانی، حفاظت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محافه
تصویر محافه
محفه ها، تخت هایی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر، تخت روان ها، محافه ها، جمع واژۀ محفه
فرهنگ فارسی عمید
بر گرفته از محفه محفه تخت روان محفه: بگفتا: محافه بدوش آورند خم روی را در خروش آورند. (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافل
تصویر محافل
مجلس ها و انجمن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتفظ
تصویر محتفظ
به خشم شونده، نگهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار