جدول جو
جدول جو

معنی محافظ - جستجوی لغت در جدول جو

محافظ
حفظ کننده، نگهبان
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
فرهنگ فارسی عمید
محافظ
(مُ فِ)
نگهبانی کننده. (آنندراج). نگهبان. (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس، دستگیر و حامی، فرمان گزار، حاکم، ناظر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محافظ
بن پاس پاسبان پاتار نیکاستار گروگاندار کالی پیره دار (گویش افغانی) بنوان پهره دار نگهدار نگهبان پاسبان نگاهبانی کننده حفظ کننده نگهبان جمع محافظین. محافظت. نگاهبانی کردن حفظ کردن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
محافظ
((مُ فِ))
نگهبان، حافظ
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
فرهنگ فارسی معین
محافظ
نگهبان، پاسدار
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
فرهنگ واژه فارسی سره
محافظ
پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محافظ
حاميةً
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به عربی
محافظ
Protectant
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محافظ
protecteur
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محافظ
protector
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محافظ
protetor
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محافظ
Schutzmittel
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به آلمانی
محافظ
środek ochronny
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به لهستانی
محافظ
защитное средство
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به روسی
محافظ
захисник
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محافظ
نگهبان، محافظ، حامی
دیکشنری اردو به فارسی
محافظ
محافظ
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به اردو
محافظ
สารป้องกัน
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به تایلندی
محافظ
kinga
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محافظ
保護剤
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محافظ
防护剂
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به چینی
محافظ
מגן
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به عبری
محافظ
보호제
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به کره ای
محافظ
beschermmiddel
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به هلندی
محافظ
pelindung
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محافظ
সুরক্ষা
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به بنگالی
محافظ
संरक्षक
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به هندی
محافظ
protettivo
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محافظ
koruyucu
تصویری از محافظ
تصویر محافظ
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محافظت
تصویر محافظت
حفظ کردن از آسیب، نگه داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ عَ بَ)
پیوسته بودن بر کاری. حفاظ، باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب). حفاظ. (منتهی الارب) ، نگاهبانی کردن. (منتهی الارب) (ترجمان علامه جرجانی). رجوع به محافظت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
مراقبت، نگاهبانی کردن، مواظبت، مداومت، حفظ کردن، مراعات
فرهنگ لغت هوشیار
محافظه و محافظت در فارسی: خوا پاری نیکاستاری دارش پهره نگهداری پاساد نگهبانی پایش پیره (گویش هراتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
((مُ فَ ظَ))
نگاهبانی کردن، حفظ کردن، نگاه داشتن، نگهبانی، حفاظت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
پیره
فرهنگ واژه فارسی سره