- محافظ
- نگهبان، پاسدار
معنی محافظ - جستجوی لغت در جدول جو
- محافظ
- بن پاس پاسبان پاتار نیکاستار گروگاندار کالی پیره دار (گویش افغانی) بنوان پهره دار نگهدار نگهبان پاسبان نگاهبانی کننده حفظ کننده نگهبان جمع محافظین. محافظت. نگاهبانی کردن حفظ کردن، نگاه داشتن
- محافظ ((مُ فِ))
- نگهبان، حافظ
- محافظ
- حفظ کننده، نگهبان
- محافظ
- Protectant
- محافظ
- protetor
- محافظ
- Schutzmittel
- محافظ
- środek ochronny
- محافظ
- защитное средство
- محافظ
- захисник
- محافظ
- beschermmiddel
- محافظ
- protector
- محافظ
- protecteur
- محافظ
- protettivo
- محافظ
- संरक्षक
- محافظ
- সুরক্ষা
- محافظ
- pelindung
- محافظ
- koruyucu
- محافظ
- สารป้องกัน
- محافظ
- محافظ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حفظ کردن از آسیب، نگه داری کردن
محافظه و محافظت در فارسی: خوا پاری نیکاستاری دارش پهره نگهداری پاساد نگهبانی پایش پیره (گویش هراتی)
مراقبت، نگاهبانی کردن، مواظبت، مداومت، حفظ کردن، مراعات
محفه ها، تخت هایی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر، تخت روان ها، محافه ها، جمع واژۀ محفه
بر گرفته از محفه محفه تخت روان محفه: بگفتا: محافه بدوش آورند خم روی را در خروش آورند. (هاتفی)
مجلس ها و انجمن ها
به خشم شونده، نگهدارنده