جدول جو
جدول جو

معنی محائض - جستجوی لغت در جدول جو

محائض
(مَ ءِ)
جمع واژۀ محیضه، لتۀ حیض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حائض
تصویر حائض
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یِ)
محائض. جمع واژۀ محیضه، لتۀ حیض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ بِ)
جمع واژۀ محبض. (منتهی الارب). رجوع به محبض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
این کلمه در ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56 و 71 و 425 و چ قدیمی ص 50 و 57 و 251 جمع مخاضه معادل مخاوض آمده است: پیرامن او خندقی عمیق بود که اندیشه در مجاری آن به پایان نمی رسید و وهم را در مخائض آن پای به گل فرومی شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 56). و پیلی که حصن قلب بود در بعضی مخائض فروماند و به گل فروشد چندانکه در استخلاص او کوشیدند فایده نداشت... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 71). از آن بیابان ها بگذشت و آن مخائض و مغاویر بازپس گذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 425). و رجوع به مخاضه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مراض. (از متن اللغه). رجوع به مراض شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از حیض. حائضه. زن خون دیده. زن ناپاک. زن بی نماز. زن حیض فتاده. عارک. دارس. ارهون. طامث. لک دیده
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ محض، شیر خالص بی آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَرْ)
حیض. محیض. بی نمازی شدن زن. (منتهی الارب) (از تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حائض
تصویر حائض
زن ناپاک، زن بی نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاض
تصویر محاض
جمع محض، شیرهای ناب شیرهای بی آب
فرهنگ لغت هوشیار