- مح (مُح ح)
بی آمیغ از هر چیزی. (منتهی الارب). خالص هر شی ٔ. (از لسان العرب) ، زردۀ تخم مرغ. (منتهی الارب). محه. (منتهی الارب) (از لسان العرب). زردۀ خایه. (دهار) (تذکرۀ انطاکی ص 299) ، هر چه که در میان بیضه باشد. (منتهی الارب)
معنی مح - جستجوی لغت در جدول جو
- مح (مَح ح)
جامۀ کهنه. (از لسان العرب) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)
- مح (شَ)
محح. (منتهی الارب). محوح. (منتهی الارب). کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
- مح (مَ)
رمز و نشانه است کلمه محال را، و هو مح، و هو محال. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام پیامبر (ص)، ستوده شده، بسیار تحسین شده، نام سوره ای در قرآن کریم، به صورت پسوند و پیشوندهمراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمدامین، محمد علی، محمدحسین و علی محمد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مورد پسند، نیک، خوش، آنکه یا آنچه ستایش شده است، از نامهای پیامبر (ص)، نام یکی از پادشاهان غزنوی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دربرگیرنده، احاطه کننده، از نامهای خداوند، آنچه شخص یا چیزی را احاطه کرده و منشأ تغییر و تحول است
