جدول جو
جدول جو

معنی مجید - جستجوی لغت در جدول جو

مجید
(پسرانه)
دارای قدر و مرتب عالی، گرامی، از نامهای خداوند
تصویری از مجید
تصویر مجید
فرهنگ نامهای ایرانی
مجید
کسی که کار نیکو بکند یا چیزی نیکو بیاورد، نیکو آورنده
شاعری که شعر نیکو بگوید
تصویری از مجید
تصویر مجید
فرهنگ فارسی عمید
مجید
بزرگوار، گرامی، شریف، بلندپایه، از نام های خداوند
تصویری از مجید
تصویر مجید
فرهنگ فارسی عمید
مجید
(مُ)
خداوند اسب نیکورو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب جواد یعنی اسب پیش تاز خوب. ج، مجاوید. (از اقرب الموارد) ، کسی که چیز نیکو و جید می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- شاعر مجید، اشعار نیکو گوینده. (منتهی الارب). شاعری که اشعار نیکو می گوید. (ناظم الاطباء). شاعران و نویسندگان را بر چهار طبقه تقسیم کنند: الف - مقل مجید، آن که کم گوید و نویسد ولی خوب گوید و نویسد. ب - مقل غیر مجید، آن که کم گوید و نویسد ولی بد گوید و نویسد. ج - مکثر مجید، آن که بسیار گوید و نویسد ولی خوب گوید و نویسد. د - مکثر غیر مجید، آنکه بسیار گوید و نویسد ولی بد گوید و نویسد.
، حتف مجید، مرگ حاضر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرگ حاضر و نزدیک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مجید
(مَ)
شریف و بزرگوار و گرامی قدر و عالی مرتبت و بلندپایه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی. (غیاث). ج، امجاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ذوالعرش المجید. (قرآن 15/85).
این پرده گر نه عرش مجید است پس چرا
ارواح قدس را قدم اندر میان اوست.
خاقانی.
، جوانمرد و شریف کردار. (منتهی الارب) (آنندراج). جوانمرد و شریف و نیک کردار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، لقبی است قرآن را. از صفات قرآن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بل هو قرآن مجید. (قرآن 21/85) القرآن المجید. (قرآن 1/50). ما در محکم تنزیل قرآن مجید خواندیم و دانستیم... (کشف الاسرار ج 2 ص 529). حق جل ّ و علا در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است. (گلستان). آیات کتاب مجید را عزّت و شرف بیش از آن است که چنین جایها روا باشد نوشتن. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
مجید
(مَ)
نامی از نامهای خدای تعالی. یکی از اسماء صفات خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اسماء خدای تعالی است و به معنی آنکه در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار خیر و احسان است. (از اقرب الموارد) : قالوا اتعجبین من امراﷲ رحمت اﷲ و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید. (قرآن 73/11).
همینت بس از کردگار مجید
که توفیق خیرت بود بر مزید.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
مجید
بزرگوار و شریف
تصویری از مجید
تصویر مجید
فرهنگ لغت هوشیار
مجید
((مَ))
بزرگوار، گرامی
تصویری از مجید
تصویر مجید
فرهنگ فارسی معین
مجید
بزرگوار، بلندمرتبه، شریف، فخیم، گرامی، عالی، عالی قدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمجید
تصویر تمجید
بزرگ شمردن، کسی را به بزرگی نسبت دادن، به نیکی ستودن، گرامی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجیدن
تصویر مجیدن
لمس کردن، چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن، بساویدن، بساو، پساویدن، پرماسیدن، پرواسیدن، سودن، بسودن، پسودن، ببسودن، بپسودن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
بسودن. مالیدن. دست مالیدن. لمس کردن. برمجیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ضغوث، اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً). المجس، آنجا که طبیب بمجد از دست. (محمود بن عمر، یادداشت ایضاً). النبض، آنجا که طبیب بمجد از دست. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً) ، شستن و پاک کردن و پاکیزه کردن، بریان نمودن و برشته کردن، تیز و به شتاب رفتن، گرفتن و به زور گرفتن، کندن و از بیخ کندن، نشکنج گرفتن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام سکه ای معادل پنج قران از نقره در عثمانی منسوب به سلطان عبدالمجید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قطعه ای از نقره و ارزش آن بیست قرش خالص است و به عبدالمجید از سلاطین عثمانی منسوب است و گویند: ’ریال مجیدی’. (از اقرب الموارد). مجیدی بر دو نوع است: مجیدی بزرگ و مجیدی کوچک و هر دو از سکه های نقرۀ رایج درترکیه و عراق است. مجیدی بزرگ به ارزش 80 قرش و مجیدی کوچک به ارزش 8 قرش رایج است. نصف مجیدی به ارزش 40 قرش و ربع مجیدی به ارزش 20 قرش نیز داشتند و مجیدی منسوب است به سلطان عبدالمجید (1823- 1861 میلادی) که به سال 1839 م عهده دار سلطنت گردید. (النقود العربیه ص 184). و رجوع به ص 79 و80 و 95 همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
بسودن دست مالیدن لمس کردن: المجس آنجا که طبیب بمجد از دست. (محمود بن عمر) النبض آنجا که طبیب بمجد از دست. (محمود ابن عمر) فرو کوبد او را دیو از مجیدن، (ترجمه تفسیر طبری 179: 1 ح بنقل از نسخه پاریس (پا) در ترجمه یتخبطه الشیطان من المس ولی باید دانست که در نسخ دیگر همان کتاب مس بمعنی دیوانگی آمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
به بزرگی یاد کردن، بزرگ کردن و ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
((تَ))
ستودن، تعریف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجیدن
تصویر مجیدن
((مَ دَ))
بسودن، دست مالیدن، لمس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
ستایش، نکوداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
Glorification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
glorification
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
賞賛
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
תַּפְּאוּם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
महिमा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
pemuliaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
การยกย่อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
verheerlijking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
glorificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
glorificación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
glorificazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
美化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
uwielbienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
прославлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
Verherrlichung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
прославление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تمجید
تصویر تمجید
찬미
دیکشنری فارسی به کره ای