کاواک و میان تهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی که جوف کرده شده و از اندرون خالی باشد. (غیاث). اجوف. تهی. میانه کاواک. میان تهی. پوک. آنچه میان آن تهی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - عصب مجوف، عصب میان تهی: از همسایگی هر یکی (هریکی از الزائدتان الشبیهتان بحلمتی الثدی در دماغ) عصبی بیرون آمده است مجوف یعنی میان تهی و این عصب را بدین نام شناسند یعنی عصب مجوف گویند و میان تهیی آن چندانی است که سوزنی باریک بدو نگذرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به زایدتان شود. ، ستوری که پیسگی تا شکم وی رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، رجل مجوف، مرد بی عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجل مجوف، مرد ترسو. (از اقرب الموارد)
کاواک و میان تهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی که جوف کرده شده و از اندرون خالی باشد. (غیاث). اجوف. تهی. میانه کاواک. میان تهی. پوک. آنچه میان آن تهی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - عصب مجوف، عصب میان تهی: از همسایگی هر یکی (هریکی از الزائدتان الشبیهتان بحلمتی الثدی در دماغ) عصبی بیرون آمده است مجوف یعنی میان تهی و این عصب را بدین نام شناسند یعنی عصب مجوف گویند و میان تهیی آن چندانی است که سوزنی باریک بدو نگذرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به زایدتان شود. ، ستوری که پیسگی تا شکم وی رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، رجل مجوف، مرد بی عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجل مجوف، مرد ترسو. (از اقرب الموارد)
پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، لهی، پروانچه، جواز اجازه دهنده، تجویز کننده
پَروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اِجازه نامه، لیسانس، حُکم، فَرمان، اِذن، اِجازه، لِهی، پَروانَچه، جَواز اجازه دهنده، تجویز کننده
پاک ببرده فرا رفته از روی زمین، جحف آنست که فاعلاتن را خبن کنند تا فعلاتن بماند آنگه فاصله از آن بیندازند تن بماند فع بجای آن بنهند و فع چون از فاعلاتن خیزد آنرا مجحوف خوانند
پاک ببرده فرا رفته از روی زمین، جحف آنست که فاعلاتن را خبن کنند تا فعلاتن بماند آنگه فاصله از آن بیندازند تن بماند فع بجای آن بنهند و فع چون از فاعلاتن خیزد آنرا مجحوف خوانند