جدول جو
جدول جو

معنی مجوجن - جستجوی لغت در جدول جو

مجوجن(مُ جَ جَ)
ماء مجوجن، آب بدبو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجون
تصویر مجون
شوخی، مزاح، گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَجْ جِ)
خوار و فروتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توجن شود
لغت نامه دهخدا
(شَحْیْ)
ناباکی کردن. (تاج المصادر بیهقی) بی باک گردیدن و شوخ چشم شدن. مجانه. مجن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بی باکی کردن و شوخی و هزل. (غیاث). در قول و فعل بی پروا بودن. (از اقرب الموارد). بی باکی. شوخی. هزل. دعابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المجون طرف من الجنون. (یادداشت ایضاً) ، سخت و درشت گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَجْ جَ)
مردی که تندی رخسار وی بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مرد بزرگ تندی رخسار. (منتهی الارب) (آنندراج). مردی بزرگ رخ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جوجن
تصویر جوجن
مقیاس طول هندی معادل 8 یا 32000 ذراع
فرهنگ لغت هوشیار
زبری، بی باکی سخت و درشت گردیدن، بی پاک گردیدن، سختی درشتی، بی باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجون
تصویر مجون
((مُ))
سختی، درشتی، بی باکی
فرهنگ فارسی معین