ناباکی کردن. (تاج المصادر بیهقی) بی باک گردیدن و شوخ چشم شدن. مجانه. مجن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بی باکی کردن و شوخی و هزل. (غیاث). در قول و فعل بی پروا بودن. (از اقرب الموارد). بی باکی. شوخی. هزل. دعابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المجون طرف من الجنون. (یادداشت ایضاً) ، سخت و درشت گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)