- مجنب
- دور کرده دور رانده، پرهیز داده دور کرده پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد مقابل طنینی بقیه
معنی مجنب - جستجوی لغت در جدول جو
- مجنب ((مُ جَ نَّ))
- دور کرده، پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد، مقابل طنینی، بقیه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کار آزموده
نافرمان بیگانه
اجتناب، دور شدن
دوری گزیننده، دورشونده
دوری کننده، پرهیزکننده
دور شدن، دوری گزیدن، دوری کردن
پاسخ داده شده، کسی که قانع شده
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
ویژگی سپاه گردآورده شده، لشکرجمع شده
دوری کننده، کسی که از چیزی اجتناب کند
جواب دهنده، پاسخ دهنده، آنکه حاجت را برآورده می کند، اجابت کننده، از نام های خداوند
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
دور شونده دوری کننده احتراز کننده جمع متجنبین
پرهیزنده دوری کننده آنکه از چیزی اجتناب کند دوری کننده احتراز کننده: و همت مبارک... از جمیع شهوات نفسانی و هوا حبس جسمانی محترز و مجتنب بوده. . ، جمع مجتنبین
بد دل یافته بد دل دانسته
دور شونده، دوری گزیننده
جواب دهنده، پاسخگوی
مجنی در فارسی ریفتکین (از ریشه پهلوی) آنکه مورد جنایت واقع شده
آنکه بیماری ذات الریه الجنب دارد و مبتلا به بیماری پهلو میباشد
دیوانه کننده
مرکب از اجناس مختلف
فراهم آینده، بانگ کننده، یاری دهنده
جواب داده شده، پاسخ کرده
نیکو روش و پاک سیرت
مرد آزموده، کارکشته، استوار کرده، پرتجربه، جهاندیده، پخته
نا رویا خشک خشک و بی گیاه گردیده: ... و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود
گنهکار، گناه کننده، خطاکار
مویز آرنده
توبره شکار، پیرا سپاه جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب