جدول جو
جدول جو

معنی مجلندی - جستجوی لغت در جدول جو

مجلندی
(مُ لَ)
سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). شتر صلب و قوی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میلادی
تصویر میلادی
مربوط به میلاد مسیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالنده
تصویر مالنده
کسی که چیزی به جایی می مالد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَ دِ)
سخت درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت و درشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
شدیداللحم. (متن اللغه) (اقرب الموارد). سخت گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
غالب. برتر. (از منتهی الارب). تفوق یافته و غلبه کننده بر کسی. رجوع به سرندی و اسرنداء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ دِ)
سخت تاریک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت تاریک. مغلنظف. (ناظم الاطباء). و رجوع به دو مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَمْ)
چیره و غالب و فروگیرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
آنکه به زدن و دشنام دادن بر چیزی غالب شود و چیره گردد. (ناظم الاطباء). به زدن و دشنام و قهر فراگیرنده و چیره گردنده بر کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چیره گردنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ مَ)
منسوب به میمند. از مردم میمند. رجوع به میمند شود
لغت نامه دهخدا
تاریخ مسیحی که مبداء آن، ولادت حضرت مسیح است، رجوع به کلمه تاریخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
بر پشت خفته. که بر قفا خوابیده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به اسلنقاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ دِ)
زمینی که در آن نه آب باشد و نه چراگاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ دَ / مُ لَ دِ)
چاره و گریز و یقال مالی عنه معلندد، ای بدّ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المیحط). چاره و گریز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مو یَ)
هنر و صنعت و دستکاری. (ناظم الاطباء). به معنی هنرمندی و صنعتگری باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
درنگ کننده و به تأخیراندازنده. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
صفت مولنده. (یادداشت مؤلف). حالت و چگونگی مولنده. رجوع به مولنده و مولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
زمین پشک زده. (آنندراج) (منتهی الارب). پشک زده و تگرگ زده و گویند ارض مجلوده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
آنکه بمالد. و رجوع به مالیدن شود، دلاک. (ملخص اللغات حسن خطیب، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کیسه کش حمام. (یادداشت ایضاً) :
چونکه مالنده بدو گستاخ شد
در درستی آمد و درواخ شد.
رودکی (از لغت فرس چ اقبال ص 78)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی مالنده. مالش. و رجوع به مالنده شود، دلاکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مالیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
ستان خفته و پاها را بلند داشته. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب). بر پشت خفته و پاها را بلند داشته. (از ذیل اقرب الموارد) ، بر پهلو خفته و پاها را دراز کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ)
مانندگی. همانندی. شباهت. مشابهت. تشابه. مضاهات. مشاکلت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بیخ کبر. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دختر اولجایتو و زن امیر چوپان که جلاوخان پسر پنجم امیر چوپان ازوست و همو خواهر ابوسعید بهادر خان می باشد که پس از مرگ اوابوسعید خواهر دیگرش ساتی بیک را در رجب 719 ه. ق. به ازدواج امیر چوپان در آورد. (از تاریخ مغول ص 333و 341). و رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 17 و 24 و 28و 31 و جامع التواریخ رشیدی ص 71 و 132 و 133 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
سخت و درشت از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت و درشت. (ناظم الاطباء). سخت و درشت. مکلندد. (از اقرب الموارد). شدیدالغلیظ. (محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
از ’ب ل د’، شتر استواراندام پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مولنده
تصویر مولنده
تاخیر اندازه و درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
زایانی (مولوداتی) در فرزان، جشنی زنانه منسوب به مولود، منسوب و مربوط به موالید ثلثه، (وز آن اشکال بسیار است که هر یکی را از آن صورتی است کو بدان صورت از جملگی موجودات مولوداتی و امهاتی جداست.)، (فولکلور) میزبانی که نذری کرده است جلسه ای از زنان تشکیل می دهد (مرد حق ورود بجلسه ندارد) و زنی در آن بوعظ می پردازد و داستان عروس قریش را - که در آن عظمت فاطمه دختر پیغمبر تجلی می کند - روایت می نماید. همچنین واعظ شعری می خواند و ترجیع آنرا حاضران مجلس تکرار می کنند. زنان مجلس قطعه نخی را لای قران گذاشته گره زنند و نذر کنند که اگر نذرشان بر آورده شود خودشان مولودی بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
میلاد در فارسی: زایشی منسوب به میلاد، منسوب به میلاد مسیح. یا تاریخ میلادی. یاسال میلادی. توضیح بعض محققان معاصرازاستعمال} میلادی {در مورد سال و تاریخ فرنگیان خودداری کنند و گویند} میلادی {منسوب به} میلاد {است مطلقا و در مورد ما نحن فیه کلمه} مسیحی {را بکار برند (سال... مسیحی) ولی باید دانست که میلادی در فارسی علم بالغلبه شده و مرحوم علامه قزوینی کلمه} میلادیه {را بهمین معنی بکار برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میمندی
تصویر میمندی
منسوب به میمند: از مردم میمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالندگی
تصویر مالندگی
حالت و کیفیت مالنده مالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالنده
تصویر مالنده
دلاک، کیسه کش، آنکه بمالد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولودی
تصویر مولودی
منسوب به مولود، گونه ای آواز مذهبی که به ویژه به مناسبت تولد پیامبر اسلام و خاندانش و در ستایش آنان می خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلادی
تصویر میلادی
منسوب به میلاد، منسوب به میلاد مسیح
فرهنگ فارسی معین
تشابه، شباهت، همانندی
متضاد: اختلاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد