جدول جو
جدول جو

معنی مجلجله - جستجوی لغت در جدول جو

مجلجله
(مُ جَ جَ لَ)
ابل مجلجله،شتران که بر گردن آنها زنگ آویخته باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجادله
تصویر مجادله
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجامله
تصویر مجامله
چرب زبانی و خوشامدگویی، با کسی نیکویی و خوش رفتاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَ جِ)
مهتر، قوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آن که آوازش دور رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیارگوی دلاور دفعکننده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دلیر دفع کننده زبان آور. (از اقرب الموارد) ، عدد کثیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عدد بسیار از دشمن. (ناظم الاطباء) ، سحاب مجلجل، ابر با تندر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابر با رعد همراه با باران. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ جَ)
رجل مجلجل، مرد بسیار ظریف بی عیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر بسیار توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ جِبْ بَ)
ابل مجلجبه، شتر گرداندام. (منتهی الارب) (ازمحیط المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به مجلجبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
معلوله در فارسی مونث معلول انگیخته مونث معلول، جمع معلولات. معلولین، جمع معلول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلوله
تصویر مسلوله
مونث مسلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجله
تصویر مرتجله
مونث مرتجل جمع مرتجلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلوله
تصویر مدلوله
مونث مدلول جمع مدلولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
پیکار سخت کردن با یکدیگر، خصومت، جدال، کشمکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدوله
تصویر مجدوله
خوشتراش، سخت بافت نیکبافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلوله
تصویر محلوله
محلوله در فارسی مونث محلول آبیده مونث محلول جمع محلولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعوله
تصویر مجعوله
مجعوله در فارسی: بر ساخته مونث مجعول جمع مجعولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجهوله
تصویر مجهوله
مونث مجهول جمع مجهولات
فرهنگ لغت هوشیار
مجامله و مجاملت در فارسی نیکویی کردن، خوش سودایی (سودا معامله)، چربزبانی چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار
مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبوله
تصویر مجبوله
مونث مجبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلجلیه
تصویر جلجلیه
مار زنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلله
تصویر مجلله
مونث مجلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
((مُ دِ لِ))
خصومت، جدال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجامله
تصویر مجامله
((مُ مِ لِ))
چرب زبانی، جمله پردازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهله
تصویر مجاهله
((مُ هِ لِ))
پافشاری کردن در جهل و نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
Contention
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
contention
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
contenda
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
Auseinandersetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
kontrowersja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
спор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
суперечка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
geschil
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
contienda
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
contesa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی