گچ کرده شده. (غیاث) (از آنندراج). سپید شدۀ با گچ. (ناظم الاطباء). گچ اندوده. به گچ کرده. گچ کاری شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مأمون به بیت العروس بیامد، خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده. (چهارمقاله ص 34). و این قلعه را که در میان قصبه است سپیددز خوانده اند که هر سالی بیرون آن را به گچ سپید مجصص گردانیدندی. (تاریخ بیهق ص 46). و رجوع به جص ّ و تجصیص شود
گچ کرده شده. (غیاث) (از آنندراج). سپید شدۀ با گچ. (ناظم الاطباء). گچ اندوده. به گچ کرده. گچ کاری شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مأمون به بیت العروس بیامد، خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده. (چهارمقاله ص 34). و این قلعه را که در میان قصبه است سپیددز خوانده اند که هر سالی بیرون آن را به گچ سپید مجصص گردانیدندی. (تاریخ بیهق ص 46). و رجوع به جَص ّ و تجصیص شود
خاص کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه خاص می گرداند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفی) مخصصات انواع، مقصود صور نوعیه است. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ص 545). و رجوع به صورت نوعی در همین لغت نامه شود، در اصطلاح اصول، امری که عام را تخصیص دهد و از شمول آن بکاهد چنانکه ’لا تأکلوا مما لم یذکر اسم اﷲ علیه’ (قرآن 121/6). مخصص ’خلق لکم مافی الارض جمیعاً’ (قرآن 29/2) می باشد، آنکه خورش می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
خاص کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه خاص می گرداند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفی) مخصصات انواع، مقصود صور نوعیه است. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ص 545). و رجوع به صورت نوعی در همین لغت نامه شود، در اصطلاح اصول، امری که عام را تخصیص دهد و از شمول آن بکاهد چنانکه ’لا تأکلوا مما لم یذکر اسم اﷲ علیه’ (قرآن 121/6). مخصص ’خلق لکم مافی الارض جمیعاً’ (قرآن 29/2) می باشد، آنکه خورش می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آنکه موی پیش سر وی بریده بود. (مهذب الاسماء). آنکه گیسوهای وی بریده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرس مقصص، اسبی دارای موی پیشانی، رجل مقصص، مرد بزرگ سینه. (از اقرب الموارد) ، بیت مقصص، خانه به گچ کرده. (مهذب الاسماء). مدینه مقصص و قبر مقصص، شهر و قبر به گچ اندوده. (از اقرب الموارد)
آنکه موی پیش سر وی بریده بود. (مهذب الاسماء). آنکه گیسوهای وی بریده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرس مقصص، اسبی دارای موی پیشانی، رجل مقصص، مرد بزرگ سینه. (از اقرب الموارد) ، بیت مقصص، خانه به گچ کرده. (مهذب الاسماء). مدینه مقصص و قبر مقصص، شهر و قبر به گچ اندوده. (از اقرب الموارد)
پرداخت برات آشکارا روشن پیدا پرداخت مبلغی که بعهده کسی گذاشته شده پرداخت حواله (صفویه) (سازمان اداری حکومت صفوی 141) : بعد از آن بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی متوجهات دیوانی هر یک از دفتر حواله و محصص کلانتر موافق تبیجه فی مابین هر صنف توجیه و محصلان دیوانی از آن قرار باز یافت مینمایند. آشکار ظاهر
پرداخت برات آشکارا روشن پیدا پرداخت مبلغی که بعهده کسی گذاشته شده پرداخت حواله (صفویه) (سازمان اداری حکومت صفوی 141) : بعد از آن بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی متوجهات دیوانی هر یک از دفتر حواله و محصص کلانتر موافق تبیجه فی مابین هر صنف توجیه و محصلان دیوانی از آن قرار باز یافت مینمایند. آشکار ظاهر