جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مجصص

مجصص

مجصص
گچکار گچ اندوده گچ گرفته گچ اندوده گچ کاری شده: چون مامون به بیت العروس بیامد خانه ای دید مجصص و منقش... گچ کار
فرهنگ لغت هوشیار

مجصص

مجصص
به گچ انداینده بنا را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گچ کار. (ناظم الاطباء). رجوع به جص و تجصیص شود، سگ بچۀ نوزاده که چشم بازکند. (آنندراج) (از منتهی الارب). تولۀسگ چشم بازکرده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مجصص

مجصص
گچ کرده شده. (غیاث) (از آنندراج). سپید شدۀ با گچ. (ناظم الاطباء). گچ اندوده. به گچ کرده. گچ کاری شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مأمون به بیت العروس بیامد، خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده. (چهارمقاله ص 34). و این قلعه را که در میان قصبه است سپیددز خوانده اند که هر سالی بیرون آن را به گچ سپید مجصص گردانیدندی. (تاریخ بیهق ص 46). و رجوع به جَص ّ و تجصیص شود
لغت نامه دهخدا

مخصص

مخصص
ویژه ویژه گشت ویژه گر خاص کرده شده تخصیص یافته. خاص کننده تخصیص دهنده جمع مخصصین
فرهنگ لغت هوشیار

محصص

محصص
پرداخت برات آشکارا روشن پیدا پرداخت مبلغی که بعهده کسی گذاشته شده پرداخت حواله (صفویه) (سازمان اداری حکومت صفوی 141) : بعد از آن بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی متوجهات دیوانی هر یک از دفتر حواله و محصص کلانتر موافق تبیجه فی مابین هر صنف توجیه و محصلان دیوانی از آن قرار باز یافت مینمایند. آشکار ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار