جدول جو
جدول جو

معنی مجشیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

مجشیٔ(مُ جَشْ شِءْ)
که آروغ آرد. که سبب باد گلو زدن باشد. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ جَشْ شِءْ)
آروغ دهنده. (آنندراج). آروغ زننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجشؤ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زِءْ)
مردی که کافی باشد در هر چه بر وی حکم کنند، طعام کافی و بسنده. (ناظم الاطباء). کافی. بسنده. مشبع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِءْ)
شهری که موافقت نکند کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موافقت ناکننده مانند بلد و شهر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِءْ)
نوآفریننده. (مهذب الاسماء). مبدع. (یادداشت مرحوم دهخدا). خلق کننده. ایجادکننده:
واهب العقل و ملهم الالباب
منشی ءالنفس و مبدع الاسباب.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 61).
منشی ٔ فکرتم چو از دو طرف
گشت معنی ستان و لفظسپار...
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 186).
چه نفس به استقلال بی مشارکت روح منشی ٔ آن خواطر بود و صدق از صفات نفس دور. (مصباح الهدایه چ همایی ص 176). رجوع به انشاء و رجوع به منشی (معنی دوم) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شِءْ)
نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از ’ج ی ه’، آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). مقابل ذهاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو سوی قبله، ملوک جهان بپیوستند
به سوی درگه عالی او مجی ٔ و ذهاب.
مسعودسعد.
نه بی عبارت او خلق را قیام و قعود
نه بی اجازت او روز را مجی ٔ و ذهاب.
عثمان مختاری.
، آوردن کسی را، غالب آمدن کسی را به آمدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا