جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده. (ناظم الاطباء). تن ساخته شده. (آنندراج) : علم است مجسم ندید هرگز کس علم به عالم جز او مجسم. ناصرخسرو. ای فرد و محیط بر دو عالم وی نور لطیف این مجسم. ناصرخسرو. ز هی سخای مصور به روز بزم و نشاط ز هی قضای مجسم به روز رزم و وغا. مسعودسعد. سنان تست قدر گرمجسم است قدر حسام تست قضا گر مصور است قضا. مسعودسعد. بینند جسم را و نبینند روح را بینیم مر ترا و تو روح مجسمی. سوزنی. و ز عکس طراز رایت تو آن رفعت و نصرت مجسم. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 339). آتش و باد مجسم دیده ای کز گرد و خوی کوه البرز از سم و قلزم ز ران افشانده اند. خاقانی. دود آن آتش مجسم اوست اینکه چرخ مطبقش دانند. خاقانی. ، بزرگ گردانیده شده. (آنندراج). تناور و جسیم و کلان، آشکارشده. نمایان شده، جامد و منجمد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح هندسه) چیزی است که او را طول و عرض و عمق باشدو حاصل آن جسم تعلیمی است. (کشاف اصطلاحات الفنون). که دارای طول و عرض و عمق باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کره، شکلی باشد مجسم... (جهان دانش، یادداشت ایضاً). مخروط، شکلی باشد مجسم. (جهان دانش، یادداشت ایضاً) ، (اصطلاح حساب) عددی را گویند که حاصل شود از ضرب عددی در عدد مسطح و احاطه یابد به دو سه عددی که به منزلۀ اضلاع آن باشد پس چنین عددی اعم از عدد مکعب است زیرا هر مکعبی صادق می آید بر او که آن حاصل ضرب عددی است در عدد مسطح چه هر مسطحی اعم از مربع است چنانکه اگر سه را در دو ضرب کنی سپس حاصل را در چهار، عدد بیست و چهار که حاصل آن است مجسم باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عددهای مجسم آن عددهاست که بحاصل آیند از عددی چند بار عدد کرده و آنچه گرد آید چند بار عدد سوم کرده. اگر این سه عدد راست باشند آنچه گرد آید از ایشان مکعب نام کنندو یکی از این عددها کعب او باشد و گروهی مکعب را کعب نام کنند و یکی را از آن سه عدد ضلع او. و نمودۀ او آن است که سه را سه بارکنی نه آید. و چون نه را سه بارکنی بیست و هفت شود، و این مکعب است و کعب او سه است، یا او کعب و ضلع او سه. اگر از این عددها دو راست باشند و سیوم کهتر، آنچه گرد آید او را لبنی خوانند زیرا که خشت را ماند و نمودۀ او سه را سه بارکنی نه باشد و نه را دو بار کنی هژده باشد و این لبنی است. اگر دو راست باشند و سوم بزرگتر آنچه گرد آید او را تیری خوانند زیرا که مانندۀ تیربود که بام خانه بکار برند و نمودۀ او سه را سه بارکنی نه باشد و نه را چهار بارکنی سی و شش باشد و این تیری باشد. اگر سه عدد یکدیگر را راست نباشد آن را لوحی خوانند زیرا که چون تخته بود و نمودۀ او سه چهار بار دوازده بود و دوازده پنج بار شصت بود و این لوحی است. (التفهیم ص 38)
جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده. (ناظم الاطباء). تن ساخته شده. (آنندراج) : علم است مجسم ندید هرگز کس علم به عالم جز او مجسم. ناصرخسرو. ای فرد و محیط بر دو عالم وی نور لطیف این مجسم. ناصرخسرو. ز هی سخای مصور به روز بزم و نشاط ز هی قضای مجسم به روز رزم و وغا. مسعودسعد. سنان تست قدر گرمجسم است قدر حسام تست قضا گر مصور است قضا. مسعودسعد. بینند جسم را و نبینند روح را بینیم مر ترا و تو روح مجسمی. سوزنی. و ز عکس طراز رایت تو آن رفعت و نصرت مجسم. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 339). آتش و باد مجسم دیده ای کز گرد و خوی کوه البرز از سم و قلزم ز ران افشانده اند. خاقانی. دود آن آتش مجسم اوست اینکه چرخ مطبقش دانند. خاقانی. ، بزرگ گردانیده شده. (آنندراج). تناور و جسیم و کلان، آشکارشده. نمایان شده، جامد و منجمد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح هندسه) چیزی است که او را طول و عرض و عمق باشدو حاصل آن جسم تعلیمی است. (کشاف اصطلاحات الفنون). که دارای طول و عرض و عمق باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کره، شکلی باشد مجسم... (جهان دانش، یادداشت ایضاً). مخروط، شکلی باشد مجسم. (جهان دانش، یادداشت ایضاً) ، (اصطلاح حساب) عددی را گویند که حاصل شود از ضرب عددی در عدد مسطح و احاطه یابد به دو سه عددی که به منزلۀ اضلاع آن باشد پس چنین عددی اعم از عدد مکعب است زیرا هر مکعبی صادق می آید بر او که آن حاصل ضرب عددی است در عدد مسطح چه هر مسطحی اعم از مربع است چنانکه اگر سه را در دو ضرب کنی سپس حاصل را در چهار، عدد بیست و چهار که حاصل آن است مجسم باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عددهای مجسم آن عددهاست که بحاصل آیند از عددی چند بار عدد کرده و آنچه گرد آید چند بار عدد سوم کرده. اگر این سه عدد راست باشند آنچه گرد آید از ایشان مکعب نام کنندو یکی از این عددها کعب او باشد و گروهی مکعب را کعب نام کنند و یکی را از آن سه عدد ضلع او. و نمودۀ او آن است که سه را سه بارکنی نه آید. و چون نه را سه بارکنی بیست و هفت شود، و این مکعب است و کعب او سه است، یا او کعب و ضلع او سه. اگر از این عددها دو راست باشند و سیوم کهتر، آنچه گرد آید او را لبنی خوانند زیرا که خشت را ماند و نمودۀ او سه را سه بارکنی نه باشد و نه را دو بار کنی هژده باشد و این لبنی است. اگر دو راست باشند و سوم بزرگتر آنچه گرد آید او را تیری خوانند زیرا که مانندۀ تیربود که بام خانه بکار برند و نمودۀ او سه را سه بارکنی نه باشد و نه را چهار بارکنی سی و شش باشد و این تیری باشد. اگر سه عدد یکدیگر را راست نباشد آن را لوحی خوانند زیرا که چون تخته بود و نمودۀ او سه چهار بار دوازده بود و دوازده پنج بار شصت بود و این لوحی است. (التفهیم ص 38)
عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند مرکب از گوشت و خون باشد. مقاتل بن سلیمان یکی از گویندگان این خرافه است و پاره ای گویند نوری است که می درخشد مانند رشتۀ سیم سپید و پاره ای دیگر از آنان در مقام مبالغه برآمده و گویند بر صورت آدمی است و هیکل او جوان امردی را ماند که موی بسیار مجعدی دارد... (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متکلمانند که گویند خدای جسم است چنانکه بندگان، و برخی گویند بر شکل امردان خوش ترکیب است. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی، تألیف دکتر سیدجعفر سجادی) : و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. (کتاب النقض ص 470). و مجبره و اشاعره و... مجسمه خود را از جملۀ شافعی خوانند. (کتاب النقض ص 492). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 287 شود
عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند مرکب از گوشت و خون باشد. مقاتل بن سلیمان یکی از گویندگان این خرافه است و پاره ای گویند نوری است که می درخشد مانند رشتۀ سیم سپید و پاره ای دیگر از آنان در مقام مبالغه برآمده و گویند بر صورت آدمی است و هیکل او جوان امردی را ماند که موی بسیار مجعدی دارد... (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متکلمانند که گویند خدای جسم است چنانکه بندگان، و برخی گویند بر شکل امردان خوش ترکیب است. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی، تألیف دکتر سیدجعفر سجادی) : و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. (کتاب النقض ص 470). و مجبره و اشاعره و... مجسمه خود را از جملۀ شافعی خوانند. (کتاب النقض ص 492). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 287 شود