جدول جو
جدول جو

معنی مجزء - جستجوی لغت در جدول جو

مجزء(شَ)
از ’ج زء’، بی نیاز کردن کسی را از کسی یا چیزی و بسنده شدن و نایب مناب او گردیدن. مجزاءه (م ز ء / م ز ء) . (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اجزأت عنک مجزءفلان و کذا اجزأت عنک مجزاءه فلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجزا
تصویر مجزا
سواکرده شده، جداشده، تجزیه شده، جزءجزءشده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
آنکه از وی یک جزء ساقط کرده باشند. (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح عروض) شعر مجزوء، آنکه از او یک جزء تمام ساقط کرده باشند. (منتهی الارب). بحر مسدسی است که در اصل وضعش مثمن باشد آن را مجزو گویند به اعتبار دور کردن جزوی از آن. (غیاث) (آنندراج). بیتی باشد که از اصل دایرۀ آن جزوی از عروض و جزوی از ضرب کم کرده باشند. (المعجم چ دانشگاه ص 67)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ حَ)
بی نیاز کردن از چیزی یا کسی، مجزاه (م / م ) ، لغتی است در همزه. (از منتهی الارب). و رجوع به مجزء (م ز ء / م ز ء) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زی ی)
جزاداده شده. پاداش داده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الناس مجزیون باعمالهم. (امثال و حکم ج 1 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
سقاء مجزم، مشک پر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر و گویند سقاء مجزم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
پاره پاره کرده شده، جز جز و علیحده کرده شده، تجزیه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزب
تصویر مجزب
نیکو روش و پاک سیرت
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن آمدن مقابل ذهاب: نه بی عبارت او خلق را قیام و قعود نه بی اجازت او روز را مجیء و ذهاب. (عثمان مختاری)
فرهنگ لغت هوشیار
مجزو در (غیاث اللغات) یوت انداخته یوتیده قسمت شده، بیتی باشد که از اصل دایره آن جزوی از عروض و جزوی از ضرب کم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزم
تصویر مجزم
آوند پر لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
((مُ جَ زّ))
جدا شده، تجزیه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجیء
تصویر مجیء
((مَ))
آمدن، مقابل ذهاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
متفرّقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
Secluded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
isolé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
aislado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
隠れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
isolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
abgelegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
odosobniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
уединенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
الگے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
สันโดษ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
mbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
隐蔽的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
afgelegen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
מבודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
외진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
terpencil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
відокремлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
एकांत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
isolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجزا
تصویر مجزا
একান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی