فراهم و مجتمع شونده. (منتهی الارب). فراهم گشته و مجتمع شونده. (ناظم الاطباء) ، رکب مجرنثم، رکب نشانه شونده. (منتهی الارب). پشت زهار و یا فرج بلند برآمده. (ناظم الاطباء). عریض و گویند رکب مجرنثم، ای عریض. (از اقرب الموارد)
فراهم و مجتمع شونده. (منتهی الارب). فراهم گشته و مجتمع شونده. (ناظم الاطباء) ، رکب مجرنثم، رکب نشانه شونده. (منتهی الارب). پشت زهار و یا فرج بلند برآمده. (ناظم الاطباء). عریض و گویند رکب مجرنثم، ای عریض. (از اقرب الموارد)
بزرگ منش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بزرگ منش و متکبر. (ناظم الاطباء) ، گونه گشتۀ لاغر و ترنجیده که بعض اندامش نزدیک بعضی اندام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گونه برگشته و لاغر و ترنجیده اندام. (ناظم الاطباء)
بزرگ منش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بزرگ منش و متکبر. (ناظم الاطباء) ، گونه گشتۀ لاغر و ترنجیده که بعض اندامش نزدیک بعضی اندام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گونه برگشته و لاغر و ترنجیده اندام. (ناظم الاطباء)
سراینده. (آنندراج) (غیاث). سراینده و مغنی و سرودگوینده. (ناظم الاطباء). - مترنم شدن، ترنم کردن. آواز خواندن. سرودن. مترنم گردیدن و رجوع به ترکیب بعد شود. - مترنم گردیدن، مترنم گشتن. مترنم شدن: و امیر جهانشاه از الم حرمان دولت ملازمت درگاه عالم پناه بسیار بگریست و زبان حالش به فحوای اندوه افزای... مترنم گشت. (از ظفرنامه). - مترنم گشتن. رجوع به مترنم گردیدن شود. ، کبوتر که بانگ کند. (آنندراج). کبوتر بانگ کننده. (ناظم الاطباء)
سراینده. (آنندراج) (غیاث). سراینده و مغنی و سرودگوینده. (ناظم الاطباء). - مترنم شدن، ترنم کردن. آواز خواندن. سرودن. مترنم گردیدن و رجوع به ترکیب بعد شود. - مترنم گردیدن، مترنم گشتن. مترنم شدن: و امیر جهانشاه از الم حرمان دولت ملازمت درگاه عالم پناه بسیار بگریست و زبان حالش به فحوای اندوه افزای... مترنم گشت. (از ظفرنامه). - مترنم گشتن. رجوع به مترنم گردیدن شود. ، کبوتر که بانگ کند. (آنندراج). کبوتر بانگ کننده. (ناظم الاطباء)