جدول جو
جدول جو

معنی مجرنثم - جستجوی لغت در جدول جو

مجرنثم
(مُ رَ ثِ)
فراهم و مجتمع شونده. (منتهی الارب). فراهم گشته و مجتمع شونده. (ناظم الاطباء) ، رکب مجرنثم، رکب نشانه شونده. (منتهی الارب). پشت زهار و یا فرج بلند برآمده. (ناظم الاطباء). عریض و گویند رکب مجرنثم، ای عریض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مترنم
تصویر مترنم
در حال خوانده یا نواخته شدن، کسی که آواز می خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
کسی که مرتکب جرم شده، بزه کار، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ جَ)
عدد بسیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ طِ)
آنکه بلند کند بینی را و تکبر نماید و خشم گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). متکبری که بینی خود را بلند کند و خشم گیرد
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ شِ)
بزرگ منش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بزرگ منش و متکبر. (ناظم الاطباء) ، گونه گشتۀ لاغر و ترنجیده که بعض اندامش نزدیک بعضی اندام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گونه برگشته و لاغر و ترنجیده اندام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ)
افتادن از بالا بنشیب، وکیل. رسول
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افتادن از بالا به نشیب. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراهم آمدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لازم گرفتن جای را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گرفتن بهتر چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، انقباض توأم با لرزه. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَنْ نِ)
سراینده. (آنندراج) (غیاث). سراینده و مغنی و سرودگوینده. (ناظم الاطباء).
- مترنم شدن، ترنم کردن. آواز خواندن. سرودن. مترنم گردیدن و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مترنم گردیدن، مترنم گشتن. مترنم شدن: و امیر جهانشاه از الم حرمان دولت ملازمت درگاه عالم پناه بسیار بگریست و زبان حالش به فحوای اندوه افزای... مترنم گشت. (از ظفرنامه).
- مترنم گشتن. رجوع به مترنم گردیدن شود.
، کبوتر که بانگ کند. (آنندراج). کبوتر بانگ کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بزرگ تن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ هَِ)
رجل مجرهم، مرد دلیر و با کوشش در حرب وجز آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثِ)
جمع واژۀ مجثم (م ث / ث ) . (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به مجثم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرثم
تصویر مرثم
بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
گناهکار، بزه مند، مذنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجثم
تصویر مجثم
جای نشستن، نشستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترنم
تصویر مترنم
سراینده و مغنی و سرود گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرثم
تصویر تجرثم
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترنم
تصویر مترنم
((مُ تَ رَ نِّ))
آواز خواننده، زمزمه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
((مُ رِ))
گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
بزه کار، بزهکار، تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
آوازخوانان، زمزمه کنان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
Delinquent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
délinquant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
penjahat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
অপরাধী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
अपराधी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
delinquente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
правонарушитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
delincuente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
delinquent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
правопорушник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
przestępca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
straffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
delinquente
دیکشنری فارسی به پرتغالی