جدول جو
جدول جو

معنی مجردصفت - جستجوی لغت در جدول جو

مجردصفت(مُ جَرْ رَ صِفَ)
که صفت مجردان دارد. که از تعلقات دنیوی قطع علاقه کرده. منقطع از علایق مادی:
گدایی مجردصفت را که روزی
سرش رفت جز پادشایی نیابی
ولی پادشه را که یک لحظه از سر
کله گم شود جز گدایی نیابی.
خاقانی.
ما مجردصفتان آینۀ روی توایم
همه عریان بدنان دلشدۀ کوی توایم.
؟
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ رَ / رِ دَ)
تنهایی، عریانی و برهنگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَرْ رَ)
جمع واژۀ مجرده. رجوع به مجرده و مجرد شود، عبارت از عقول عشره و نزد بعضی ارواح و ملایک. (غیاث) (آنندراج). چیزهای بی ماده مانند ملائکه و عقول و جز آن. (ناظم الاطباء). عقول و نفوس را گویند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی). عقول. مقابل جسمانیات. که جسمانی نباشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کسی که بصفت مجرد متصف باشد: ما مجرد صفتان آینه روی توایم همه عریان بدنان دلشده کوی توایم. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرده، اماتکان سیامکان جمع مجرده (مجرد) توضیح عقول و نفوس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردات
تصویر مجردات
((مُ جَ رَّ))
جمع مجرده، در فلسفه عقول و نفوس را گویند
فرهنگ فارسی معین
عقول، نفوس، مجرد ازماده
فرهنگ واژه مترادف متضاد