جدول جو
جدول جو

معنی مجربذ - جستجوی لغت در جدول جو

مجربذ(مُ جَ بَ / بِ)
فرس مجربذ و مجربذ القوائم، یعنی اسب گران دو ویا آنکه سر فروفکنده، هر دو پا را در موضع هر دو دست گذارد در رفتار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجرب
تصویر مجرب
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَرْ رَ بَ)
مؤنث مجرب. ج، مجربات. رجوع به مجرب و مجربات شود، دراهم مجربه، دراهم موزون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درمهای موزون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَرْ رَ)
مرد آزمودۀ استواررأی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجرد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
صاحب شتران گرگین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَرْ رِ)
دانای کارها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد آزمایندۀ امور و دانای آنها، آزماینده و تجربه کننده. (ناظم الاطباء). آزمایشگر. آزماینده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
برنده. (آنندراج). قطعکننده. پاره کننده. نعت فاعلی است از ارباذ. رجوع به ارباذ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجربه
تصویر مجربه
مونث مجرب جمع مجربات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
مرد آزموده، کارکشته، استوار کرده، پرتجربه، جهاندیده، پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
((مُ جَ رَّ))
کارآزموده، باتجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
کار آزموده
فرهنگ واژه فارسی سره
آزموده، باتجربه، پخته، تجربه دار، تجربه دیده، تجربه کار، حاذق، کارآزموده، کاردان، کارکشته، کارکرده، کهنه کار، ماهر
متضاد: نامجرب، ناآزموده، ناپخته، آزمایشگر، تجربه شده، آزموده شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد