کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند. مسافر. (ناظم الاطباء). گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. (از منتهی الارب). عابر. سالک. گذرنده. رهگذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من که فضلی ندارم و در درجۀ ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا برسیدم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 96). مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت، از بلاد یمن و حجازم و در این دیار غریب و مجتاز. (مقامات حمیدی). گفتند غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء. (مقامات حمیدی)
کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند. مسافر. (ناظم الاطباء). گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. (از منتهی الارب). عابر. سالک. گذرنده. رهگذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من که فضلی ندارم و در درجۀ ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا برسیدم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 96). مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت، از بلاد یمن و حجازم و در این دیار غریب و مجتاز. (مقامات حمیدی). گفتند غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء. (مقامات حمیدی)
فراهم شونده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن که بعضی قسمتهای آن به بعضی دیگر فشرده شده و منقبض گشته باشد. (از اقرب الموارد) ، عام مجرمز، سالی که در اول آن باران نبارد و در وسط سال آب جمع شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سالی که در اول آن باران نبارد. (از اقرب الموارد)
فراهم شونده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن که بعضی قسمتهای آن به بعضی دیگر فشرده شده و منقبض گشته باشد. (از اقرب الموارد) ، عام مجرمز، سالی که در اول آن باران نبارد و در وسط سال آب جمع شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سالی که در اول آن باران نبارد. (از اقرب الموارد)