جدول جو
جدول جو

معنی مجذم - جستجوی لغت در جدول جو

مجذم(مُ ذِ)
برنده دست. (آنندراج). دست برنده. (از منتهی الارب) ، تیز رونده، اسب سخت دونده، قصد کننده، بازایستنده از چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مجذم(مُ جَذْ ذِ)
برنده. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مجذم(مُ جَذْ ذَ)
بریده دست و پا. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گرفتار بیماری جذام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مجذم(مِ ذَ)
گرفتار به علت زکام. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتار به بیماری زکام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مجذم
خورده دار لوری دار (لوری جذام) خوره ای کار آزموده، لوری دار خوره ای برنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
کسی که مبتلا به بیماری جذام باشد، لوش، جذامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
کسی که مرتکب جرم شده، بزه کار، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
چیزی که به صورت جسم در آمده و جسمیت پیدا کرده باشد، هر چیزی که دارای عرض و طول و عمق باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجزم
تصویر مجزم
آوند پر لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذام
تصویر مجذام
کار بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذع
تصویر مجذع
خپله کوتاه و درشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
لوری دار خوره ای آنکه مبتلی بمرض جذام است جمع مجذومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
گناهکار، بزه مند، مذنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذف
تصویر مجذف
کوتاه گام
فرهنگ لغت هوشیار
جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجثم
تصویر مجثم
جای نشستن، نشستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجحم
تصویر مجحم
تیز نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذم
تصویر مبذم
توانا پر توان
فرهنگ لغت هوشیار
انگشت رفته کسی که بیماری خوره سر انگشتانش را برده باشد اجر پاداش مزد نیرمت، کابین (مهرزن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
((مُ جَ سَّ))
به صورت جسم درآورنده، آشکار کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
((مُ جَ سِّ))
به صورت جسم درآمده، دارای جسم، دارنده جسمیت، تناور، مصور، آشکار شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
((مُ رِ))
گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
((مَ))
آنکه مبتلی به مرض جذام است، جمع مجذومین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
بزه کار، بزهکار، تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
Sculpted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
Delinquent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
delinquente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
esculpido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
straffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
gemeißelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
przestępca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
wyrzeźbiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
правонарушитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
вырезанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
вирізьблений
دیکشنری فارسی به اوکراینی