جدول جو
جدول جو

معنی مجددا - جستجوی لغت در جدول جو

مجددا
از نو، دوباره
تصویری از مجددا
تصویر مجددا
فرهنگ فارسی عمید
مجددا
از سر نو، دوباره، باز دوباره از نو از نواز سر نو، اسمعیل خان و سرکردگان مجددا برای ملاقات شاهزاده رفته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجدد
تصویر مجدد
دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
فرهنگ فارسی عمید
(نِ شُ دَ)
از سر نو. (آنندراج). دوباره و بار دیگر و از نو و از سر نو و باز. (ناظم الاطباء) : اسماعیل خان و سرکردگان مجدداً برای ملاقات شاهزاده رفته... (مجمل التواریخ گلستانه ص 208)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ رِ)
رودی است در شمال افریقا در کشور الجزایر و به خلیج تونس می ریزد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَدْدِ)
از سر نو کننده کاری را. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب). از سر نو پیدا کننده. تجدید کننده. (ناظم الاطباء). نوکننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بافندۀ گلیم الوان و خطدار و رنگارنگ. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علمای دین یکی از اکابر دینی و مذهبی هر قرن را گویند که در آن قرن بعضی از رسوم و آداب دینی و مذهبی را که جهت کثرت انس و عادت از اهمیت و رونق افتاده باشد تجدید کند. در خبری نبوی آمده است که خدای تعالی در هر صد سال (قرن) کسی را برای این امت مبعوث گرداند که دین ایشان را تجدید نماید اینک در اصطلاح هر یک از علمای فریقین به اقتباس از این خبر، از بزرگان دینی کسی را که در آخر هر قرنی مصدر خدمات مهم دینی باشد مجدد آن قرنش شمارند. (از ریحانه الادب چ 2 ج 5 ص 185 و 186). و رجوع به ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَدْدَ)
کساء مجدد، چادری که خطوط مختلفه دارد. (از منتهی الارب) (آنندراج) گلیمی که خطوط مختلفه دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناقه مجددالاخلاف، ناقه ای که پستانش از پستان بند ریش گردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از سر نو پیدا کرده شده. (آنندراج) (غیاث). تجدید شده و ازسر نو پیدا شده. (ناظم الاطباء). نو شده. نو کرده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح شعرا، قصیده ای را گویند که ذکر تشبیبی در آن نشده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجردا
تصویر مجردا
فرداً و منفرداً و تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدداً
تصویر مجدداً
((مُ جَ دَ دَ نْ))
از نو، از سر نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
((مُ جَ دِّ))
نوکننده، تازه کننده، در هر قرن (صد سال) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
((مُ جَ دَّ))
تجدیده شده، دوباره پیدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدداً
تصویر مجدداً
دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
ازنو، دوباره، مکرر، تازه، نو
فرهنگ واژه مترادف متضاد