جدول جو
جدول جو

معنی مجتزم - جستجوی لغت در جدول جو

مجتزم
(مُ تَ زِ)
آن که اندازه کند خرما را بر درخت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بار درخت خرمابن را بر درخت اندازه کند، گیرنده و دریافت کننده. (ناظم الاطباء). گیرندۀ پاره ای از مال. (از منتهی الارب). گیرندۀ پاره ای از مال و باقی گذارندۀ پاره ای. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
همراه، کسی که امری را بر عهده بگیرد، بر خود لازم گیرنده، بر عهده گیرنده
ملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ زَ)
ترکته بالمرتزم، گذاشتم او را دوسیده بر زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ، ألصقته بالارض. (اقرب الموارد) ، نقش زمینش کردم
لغت نامه دهخدا
(مُ تِزز)
برنده و فریزکننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَزْ زِ)
پرکننده مشک را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بددلی کننده و عاجز گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). بددل و عاجز و ضعیف. (ناظم الاطباء) ، کسی که سکوت می ورزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
سقاء مجزم، مشک پر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر و گویند سقاء مجزم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
اسپی که تک آن وقت رفتار شنیده شود. (آنندراج). اسبی که در دویدن آواز تک آن شنیده می گردد. (ناظم الاطباء) ، گلوبرنده و شتابی کننده در آن. (آنندراج). و رجوع به اهتزام شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ)
زمین. (منتهی الارب مادۀ وزم) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ لَ)
موضعی است نزدیک رکن یمانی در محاذی کعبه، حاجتمندان در آنجا دعا می کنند. (غیاث) (آنندراج). بین حجرالاسود و باب کعبه واقع شده در مکۀ معظمه. (از معجم البلدان). نام آن جایی که در مابین در کعبه و حجرالاسود می باشد. (ناظم الاطباء) : از حجرالاسود تا در خانه، چهار ارش است و آنجا را که میان حجرالاسود و در خانه است ملتزم گویند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 107).
بوس و دعا کعبه را بر در و دستت چنانک
موضع بوسه حجر جای دعا ملتزم.
خاقانی.
در نشانه گاه ملتزم که مظان قبول دعوات است به قرب حجرالاسود که یمین اﷲ فی الارض است، فراوان دعای اخلاص پیوند راند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 54). طریق تو آن است که... به ملتزم روی و تضرع و زاری کنی و بگویی خداوندا در کار خود متحیرم. (تذکرهالاولیاء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَ)
دست به گردن زده و در بر گرفته. (ناظم الاطباء). آنکه دست به گردنش افکنده اند. (از اقرب الموارد) ، ملازم شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
بر خود لازم گیرنده. (غیاث) (آنندراج) ، مأخوذ ازتازی، متعهد. (ناظم الاطباء). بر گردن گرفته. گردن نهاده. برعهده گرفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملتزم شدن، متعهد شدن. (ناظم الاطباء). برعهده گرفتن. پذیرفتن. به گردن گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
قرضی که از ره کرمت ملتزم شده ست
هنگام آن رسید که ذمت بری کند.
ابوالفرج رونی.
خدمتها پذیرفت و قدری معین را ملتزم شد که هر سال بر طریق حمل به خزانۀ معمورۀ او فرستد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 28). چیپال رسول فرستاد... و ملتزم شد که در حال فدیه ای بدهد و هر سال حمل لایق به خزانۀ معموره فرستد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 36). سعدالدین ملتزم و متکفل شد که به وجهی به حضرت عرضه دارد که هیچ مضرت و گزند به سر و مال ایشان عاید نگردد. (تاریخ غازان ص 42). جزیه قبول کردند، ملتزم شدند که سال به سال برسانند. (ظفرنامۀ یزدی).
- ملتزم گشتن، ملتزم شدن. پذیرفتن: پادشاه... دین حنفی را متقلد و ملتزم گشته... (تاریخ غازان ص 96). و رجوع به ترکیب قبل شود.
، مجبور و مضطر و مغلوب.
- ملتزم کردن، مجبور کردن.
، پیرو ملازم و همراه و وابسته. (ناظم الاطباء).
- ملتزم رکاب، کسی که در رکاب بزرگی حرکت کند. آنکه همراه بزرگ یا فرمانروایی باشد.
، ساکن و اجاره دار و مستأجر، باج گیر و تحصیلدار. (ناظم الاطباء) ، دست به گردن کسی اندازنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
گناه کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گناهکار و بزهکار و مجرم. (ناظم الاطباء) ، بار خرما برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که می برد بار خرمابن را. (ناظم الاطباء). کسی که اندازه می کند بار خرمابن را بر درخت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آن که برای اهل و عیال خود کسب می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
شترکشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که می کشد و پوست می کند شتر را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
درونده و برنده. (آنندراج). برندۀ غله و یا خرما. (ناظم الاطباء) ، فریزکننده موی. (آنندراج). فریزکننده گوسپند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجتزّ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
شکننده چیزی و برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که از درخت چوب را بشکند. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که شاخۀ درخت را می کند و یا می شکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
پاداش عمل خواهنده. (آنندراج). کسی که پاداش و جزای کار خود را می خواهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
نعت فاعلی از احتزام. مرد میان بسته. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد میان دربسته. (آنندراج) ، مرد لباس پوشیده، مرد سلاح پوشیده. (از ناظم الاطباء) ، اسب تنگ بسته شده. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء). اسب تنگ بسته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَزز)
بریده شده و فریز کرده شده. (ناظم الاطباء). موی فریزشده. (از منتهی الارب). موی بریده شده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجزم
تصویر مجزم
آوند پر لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
بر خود لازم گیرنده، بر عهده گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتزم
تصویر محتزم
میان بسته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتزی
تصویر مجتزی
پاداش خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
((مُ تَ زِ))
ملازم، همراه، متعهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
پایبند
فرهنگ واژه فارسی سره
ملازم، همراه، متعهد، موظف، عهده دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد