محل، مکان، هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد، کنایه از مقام، مرتبه، خانه، سرا، منزل، لژ، کنایه از فرصت، مجال، برای مثال اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نماند مرا جایگاه درنگ (فردوسی - ۲/۴۰۱)، کنایه از عوض، بدل
محل، مکان، هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد، کنایه از مقام، مرتبه، خانه، سرا، منزل، لُژ، کنایه از فرصت، مجال، برای مِثال اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نمانَد مرا جایگاهِ درنگ (فردوسی - ۲/۴۰۱)، کنایه از عوض، بدل
به شمشیر سایه افکندن قوم بر سر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با شمشیر بالای سر کسی ایستادن چنانکه پنداری سایه بر سر آنان افکنده اند
به شمشیر سایه افکندن قوم بر سر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با شمشیر بالای سر کسی ایستادن چنانکه پنداری سایه بر سر آنان افکنده اند
با کسی هم زانو نشستن. (زوزنی). با کسی هم زانو شدن. (تاج المصادر بیهقی). زانو به زانو نشستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جاثی رکبته الی رکبته مجاثاه، مقابل او نشست و در اساس آمده: جاثی خصمه مجاثاه، نشست چنانکه زانوی یکی به زانوی دیگری پیوست. (از اقرب الموارد)
با کسی هم زانو نشستن. (زوزنی). با کسی هم زانو شدن. (تاج المصادر بیهقی). زانو به زانو نشستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جاثی رکبته الی رکبته مجاثاه، مقابل او نشست و در اساس آمده: جاثی خصمه مجاثاه، نشست چنانکه زانوی یکی به زانوی دیگری پیوست. (از اقرب الموارد)
با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). با هم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مناظره کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - مجاراه الخصم، عبارت است از اینکه هنگام مجادله و مناظره برای آنکه مخاطب را الزام کنند به پاره ای از مقدمات تمهیدیۀ وی تسلیم گردند وآن را قبول کرده سپس رشتۀ سخن را از نو پیوند داده و در صدد الزام او برآیند مانند قول باری تعالی در کلام مجید: ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا قأتونا بسلطان مبین (قرآن 10/14). قالت لهم رسلهم ان نحن الابشرمثلکم (قرآن 11/14). اعتراف و تسلیم است از جانب پیمبران به اینکه هر یک مانند افراد ملت خود از جنس بشر هستند و گویا سلب رسالت از خود کردند و حال آنکه مراد این نیست بلکه در مقام مجارات خصم بر آمده اند تا او را ملزم کنند و مثل این است که می گویند دعوی شما را در اینکه ما هم ازجنس بشر هستیم قبول داریم ولی این امر منافی آن نخواهد بود که خداوند بر ما منت نهاده، و ما را برای رسالت برگزیند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). ، باکسی چیزی واراندن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را راندن. (آنندراج) ، دفع الوقت نمودن. (آنندراج)
با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). با هم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مناظره کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - مجاراه الخصم، عبارت است از اینکه هنگام مجادله و مناظره برای آنکه مخاطب را الزام کنند به پاره ای از مقدمات تمهیدیۀ وی تسلیم گردند وآن را قبول کرده سپس رشتۀ سخن را از نو پیوند داده و در صدد الزام او برآیند مانند قول باری تعالی در کلام مجید: ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا قأتونا بسلطان مبین (قرآن 10/14). قالت لهم رسلهم ان نحن الابشرمثلکم (قرآن 11/14). اعتراف و تسلیم است از جانب پیمبران به اینکه هر یک مانند افراد ملت خود از جنس بشر هستند و گویا سلب رسالت از خود کردند و حال آنکه مراد این نیست بلکه در مقام مجارات خصم بر آمده اند تا او را ملزم کنند و مثل این است که می گویند دعوی شما را در اینکه ما هم ازجنس بشر هستیم قبول داریم ولی این امر منافی آن نخواهد بود که خداوند بر ما منت نهاده، و ما را برای رسالت برگزیند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). ، باکسی چیزی واراندن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را راندن. (آنندراج) ، دفع الوقت نمودن. (آنندراج)
پاداش کردن. (دهار). پاداش دادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پاداش دادن کسی را به چیزی. جزاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و غالباً مجازات در پاداش بد و مکافات در پاداش نیک بکار رود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مجازات شود، باکسی نبرد کردن در پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی). غالب آمدن کسی را در جزا دادن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
پاداش کردن. (دهار). پاداش دادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پاداش دادن کسی را به چیزی. جِزاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و غالباً مجازات در پاداش بد و مکافات در پاداش نیک بکار رود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مجازات شود، باکسی نبرد کردن در پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی). غالب آمدن کسی را در جزا دادن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
چیزی از جای برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جافی السرج عن الفرس مجافاه، زین را از پشت اسب برداشت. (از اقرب الموارد) ، ضد وصال و مؤانست است. (از اقرب الموارد) ، دور داشتن و منه الحدیث انه یجافی عضدیه عن جنبیه للسجود، او برای سجده کردن بازوان خود را از دو پهلوی خود دور می کند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : جافی عضدیه، بازوان خود را از دو پهلوی خود دور کرد. (از اقرب الموارد)
چیزی از جای برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جافی السرج عن الفرس مجافاه، زین را از پشت اسب برداشت. (از اقرب الموارد) ، ضد وصال و مؤانست است. (از اقرب الموارد) ، دور داشتن و منه الحدیث انه یجافی عضدیه عن جنبیه للسجود، او برای سجده کردن بازوان خود را از دو پهلوی خود دور می کند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : جافی عضدیه، بازوان خود را از دو پهلوی خود دور کرد. (از اقرب الموارد)