جدول جو
جدول جو

معنی مجایاه - جستجوی لغت در جدول جو

مجایاه(شِ)
از ’ج ی ی’، موافق و مقابل شدن چیزی را، لغتی است در مهموز. (از منتهی الارب). و رجوع به معنی دوم مادۀ بعد شود، رویاروی و مواجهه و مقابل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
محل، مکان، هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد، کنایه از مقام، مرتبه، خانه، سرا، منزل، لژ، کنایه از فرصت، مجال، برای مثال اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نماند مرا جایگاه درنگ (فردوسی - ۲/۴۰۱)، کنایه از عوض، بدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاجات
تصویر مجاجات
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
نبرد کردن در فخر. (منتهی الارب) (آنندراج). مفاخرت. (از اقرب الموارد) : جاهاه مجاهاه، مفاخرت کرداو را و نبرد کرد با وی در فخریه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مهایات. مهایاءه. رجوع به مهایاءه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ بَ)
سخن و جز آن دشوار آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سخنی آوردن که مقصود از آن را نتوان فهمید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ تَنَ)
به شمشیر سایه افکندن قوم بر سر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با شمشیر بالای سر کسی ایستادن چنانکه پنداری سایه بر سر آنان افکنده اند
لغت نامه دهخدا
(شَءْجْ)
با کسی هم زانو نشستن. (زوزنی). با کسی هم زانو شدن. (تاج المصادر بیهقی). زانو به زانو نشستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جاثی رکبته الی رکبته مجاثاه، مقابل او نشست و در اساس آمده: جاثی خصمه مجاثاه، نشست چنانکه زانوی یکی به زانوی دیگری پیوست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ ءَ)
خواندن شتران به سوی آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَءْوْ)
عطا خواستن از کسی. (از منتهی الارب). درخواست بخشش نمودن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
از ’ج ی ٔ’، نبرد کردن کسی را درآمدن، مقابل وموافق شدن. جیاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نبرد کردن در فخر. (منتهی الارب). مفاخرت کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ قَ)
با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). با هم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مناظره کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- مجاراه الخصم، عبارت است از اینکه هنگام مجادله و مناظره برای آنکه مخاطب را الزام کنند به پاره ای از مقدمات تمهیدیۀ وی تسلیم گردند وآن را قبول کرده سپس رشتۀ سخن را از نو پیوند داده و در صدد الزام او برآیند مانند قول باری تعالی در کلام مجید: ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا قأتونا بسلطان مبین (قرآن 10/14). قالت لهم رسلهم ان نحن الابشرمثلکم (قرآن 11/14). اعتراف و تسلیم است از جانب پیمبران به اینکه هر یک مانند افراد ملت خود از جنس بشر هستند و گویا سلب رسالت از خود کردند و حال آنکه مراد این نیست بلکه در مقام مجارات خصم بر آمده اند تا او را ملزم کنند و مثل این است که می گویند دعوی شما را در اینکه ما هم ازجنس بشر هستیم قبول داریم ولی این امر منافی آن نخواهد بود که خداوند بر ما منت نهاده، و ما را برای رسالت برگزیند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
، باکسی چیزی واراندن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را راندن. (آنندراج) ، دفع الوقت نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پاداش کردن. (دهار). پاداش دادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پاداش دادن کسی را به چیزی. جزاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و غالباً مجازات در پاداش بد و مکافات در پاداش نیک بکار رود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مجازات شود، باکسی نبرد کردن در پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی). غالب آمدن کسی را در جزا دادن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دشمنی کردن باکسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چیزی از جای برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جافی السرج عن الفرس مجافاه، زین را از پشت اسب برداشت. (از اقرب الموارد) ، ضد وصال و مؤانست است. (از اقرب الموارد) ، دور داشتن و منه الحدیث انه یجافی عضدیه عن جنبیه للسجود، او برای سجده کردن بازوان خود را از دو پهلوی خود دور می کند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : جافی عضدیه، بازوان خود را از دو پهلوی خود دور کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به کلمه ’جوت جوت’ خواندن شتر را. (از منتهی الارب) : جایت الأبل مجایته، به کلمه ’جوت جوت’ خواند شتران را به سوی آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجاوته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
آشکار کردن کار را بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَرْیْ)
آتش رابه دمیدن زنده کردن. حاییت النار بالنفخ، افروختم آتش را به دمیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
غذای کودک که بدان زندگی کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجازاه
تصویر مجازاه
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
مسکن، خانه، مقام، منزل، معدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
سزا، شکنجه، پادافره
فرهنگ واژه فارسی سره