جدول جو
جدول جو

معنی مجاهدین - جستجوی لغت در جدول جو

مجاهدین(مُ هَِ)
ج مجاهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در آغاز مشروطه بر مشروطه طلبان اطلاق میشد. و رجوع به مجاهد شود، جهاد کنندگان در راه خدا. (ناظم الاطباء) : و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلوا اخبارکم. (قرآن 31/47). فضل اﷲ المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه و کلا وعداﷲ الحسنی و فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیماً. (قرآن 95/4). و رجوع به مجاهد معنی اول شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجدالدین
تصویر مجدالدین
(پسرانه)
باعث بزرگی و عظمت دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهدیس
تصویر ماهدیس
(دخترانه)
آنکه مانند ماه زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میادین
تصویر میادین
میدان ها، محوطه های معمولاً دایره ای شکل، کنایه از جنگ ها، نبردها، مکانهای فروش کالایی معیّن، میدان عمل ها، جمع واژۀ میدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانین
تصویر مجانین
مجنون ها، دیوانگان، جمع واژۀ مجنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهده
تصویر مجاهده
مجاهدت، تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهدت
تصویر مجاهدت
تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زَ)
دهی از دهستان حومه بخش اسکوست که در شهرستان تبریز واقع است و 828 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ / هَِ)
جهادها و کارزارها در راه خدا. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مجاهده. و رجوع به مجاهده و مجاهدت شود، جنگ کردن با جد و جهد، رنجها و مشقتها و محنتها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُدْ دی)
محمد بن یعقوب ابراهیم بن عمر فیروزآبادی. در کتب لغت آنگاه که مجدالدین مطلق گویند مراد همین فیروزآبادی صاحب قاموس است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فیروزآبادی محمد بن یعقوب بن ابراهیم بن عمر شود
اسعد بن ابراهیم بن حسن ملقب به نشابی از شاعران عرب و منشی دیوان صاحب اربل بود و از جانب وی به عنوان رسالت به پیش مستنصر خلیفه فرستاده شد. و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 10 و قاموس الاعلام ترکی شود
محمد حسینی متخلص به وجدی (930-984 هجری قمری) وی معاصر شاه طهماسب اول صفوی و مؤلف کتاب زینه المجالس است. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 22). و رجوع به روضات الجنات ص 777 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعهدین
تصویر متعهدین
جمع متعهد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهلین
تصویر متجاهلین
جمع متجاهل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میادین
تصویر میادین
جمع میدان، دین پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداهین
تصویر مداهین
گل آفتاب چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادیح
تصویر مجادیح
جمع مجدح، ستارگان فرو رونده جمع مجدح: ستارگان مایل بغروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردین
تصویر مجردین
جمع مجرد، یالغوزان لغندران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجنون، دیوانگان جمع مجنون دیوانگان: بهلول را از مجانین عقلا محسوب دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهدت
تصویر مجاهدت
قتال با دشمن، جهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهده
تصویر مجاهده
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهرین
تصویر مجاهرین
جمع مجاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متاهل، یالمندان جمع متاهل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجهدین
تصویر متجهدین
جمع متجهد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاحدین
تصویر جاحدین
جمع جاحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمهدین
تصویر متمهدین
جمع متمهد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متجاهر، نما گران جمع متجاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترهدین
تصویر مترهدین
جمع متزهد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاهدین
تصویر متعاهدین
جمع متعاهد، هم پیمانان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجتهد، وچر کاران کوشایان پژوهشگران جمع مجتهد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معاقد، پیمان بندندگان جمع معاقد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مساعد، فریاد رسان یاوران همراهان جمع مساعد در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجادل، پیکارندگان دشمنی کنندگان جمع مجادل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهدات
تصویر مجاهدات
جمع مجاهدت (مجاهده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهده
تصویر مجاهده
((مُ هَ دِ))
کوشش و سعی بسیار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میادین
تصویر میادین
میدان ها
فرهنگ واژه فارسی سره