- مجاهدت
- تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
معنی مجاهدت - جستجوی لغت در جدول جو
- مجاهدت
- قتال با دشمن، جهاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجاهدت، تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
با کسی روبرو جنگ کردن، دشمنی کردن، دشنام دادن، آواز بلند کردن، آشکار کردن
کوشش کردن
جمع مجاهدت (مجاهده)
مشاهده: اما حواس ظاهره شاغل باشند بدیدن صورتهایی که بیننده را بمشاهدت او رغبت افتد
عهد کردن
کسی که با دشمن جنگ کند
کوشش کننده
کوشش کننده
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا
سزا، شکنجه، پادافره
دیدن، هم بینی، برنگری، تماشا، نگریستن
دیده ها
کمک همیاری
دوری گزیدن، دوری کردن
با نرمی و آسانی رفتار کردن
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
یکدیگر را یاری دادن، معاونت کردن
از جایی گذشتن، از گناه کسی در گذشتن
همنشینی کردن، با کسی نشستن، همنشینی
شب را با هم بیدار بودن، شب زنده داری
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
علنی شدن، آشکار شدن، آشکارا دشمنی کردن
به چشم دیدن، نگریستن، نگاه کردن، صورت
یکدیگر را یاری و پشتیبانی کردن، هم پشتی
بازو به بازوی هم دادن، به یکدیگر کمک کردن
هم بهره شدن با کسی، انبازی در بهره و نصیب
جمع شدن باهم، جماع کردن، هم بستر شدن با زن
کمک کردن، یاری کردن، همراهی کردن، موافقت کردن
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن