جدول جو
جدول جو

معنی مجاسد - جستجوی لغت در جدول جو

مجاسد
(مَ سِ)
جمع واژۀ مجسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به مجسد شود
لغت نامه دهخدا
مجاسد
جمع مجسد، سرخ ها
تصویری از مجاسد
تصویر مجاسد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کسی که با دشمن جنگ کند
کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاسد
تصویر مفاسد
مفسده ها، بدی و تباهی ها، سبب فساد و تباهی ها، جمع واژۀ مفسده
فرهنگ فارسی عمید
(ذُلْ مُ سِ)
لقب عامر بن جشم است. و از آنرو وی را ذوالمجاسد گویند که نخستین کس است که جامه بزعفران رنگین کرد. و مجاسد جمع مجسد باشد و مجسد به معنی سرخ است
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
شیرکوه، از ایوبیان حمص است (متوفی به سال 581 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام ص 69)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ مْ)
به بزرگی نبرد کردن با کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نبرد کردن با کسی در بزرگی و بزرگواری و فخریه نمودن. (از ناظم الاطباء) : ماجده مماجده و مجاداً، با وی در مجد و بزرگی معارضه کرد و بر او فائق آمد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نیکوکار شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ جادد)
کسی که اتفاق کند با دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که درست تحقیق کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَسْ سَ)
ثوب مجسد، جامۀ رنگین به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی سوم مادۀ قبل شود، صوت مجسد، آواز نیکو مناسب در لحن و سرود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ)
سرخ. ج، مجاسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ثوب مجسد، جامه ای که به تن ملصق باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جامۀ چسبیده به تن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجسد شود، جامۀ رنگ شده به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
جامه ای که ملاصق تن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه ای که چسبنده به تن باشد. (ناظم الاطباء). جامه ای که پیوسته به تن باشد. و ابن اعرابی گوید: ولاتخرجن الی المساجد بالمجاسد. (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی دوم مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَجاس س)
جمع واژۀ مجسّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مجسه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ)
جمع واژۀ مفسده، به معنی بدی و تباهی. (آنندراج). فسادها. مفسده ها. (از ناظم الاطباء) : کار از حد بگذشت و مفاسد آن قوم به نهایت رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 435). و رجوع به مفسده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به کافران کارزار کننده. (غیاث) (آنندراج). غازی. (محمود بن عمر). آن که جهاد کند. مقابل قاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام تا... عنان مجاهدان ادیان در معرکۀ ثغور بر اجیاد جیاد مرسل می شود... درود و آفرین بر عقلا و ممیزان عراق باد. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 447).
شاه در برگرفت زاهد را
شیر کافرکش مجاهد را.
نظامی.
، مأخوذ از تازی، کوشش کننده و جد و جهدکننده. (ناظم الاطباء). کوشش کننده. (غیاث) (آنندراج) :
مجاهدان نفاذ تو همچو باد عجول
مجاهزان وقار تو همچو خاک صبور.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 231).
، محنت کشنده، کارگر. (ناظم الاطباء) ، در دوران مشروطیت ایران این نام به کسانی اطلاق می گردید که در راه آزادی و وطن اسلحه بدست می گرفتند و به ضد دشمنان آزادی ایران می جنگیدند:
زسنگر گذر کرد تیر مجاهد
چو تیر تهمتن ز درع کشانی.
بهار.
- امثال:
مجاهد روز شنب ه، این شنبه 27 رجب 1327 قمری مطابق 22 اسد و 23 مرداد 1288 شمسی و 14 اوت 1909 مسیحی است که یک روز پیش از آن یعنی جمعۀ 26 رجب طهران به دست آزادی خواهان فتح شد و فردای فتح جمعی غوغاگونه که نه صاحب جرأت و نه دارای عقیدتی جزم بودند مسلح شده و به امید غارت به آزادی طلبان پیوستند. نظیر مثل نقش شاهنامه. (امثال و حکم ج 3 ص 1501)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
ابن سعید بن عمیر از همدان، مکنی به ابی عمیر. راویۀ اخبار است و هیثم بن عدی از او بسیار روایت کند و مجالد حدیث نیز شنوده. و نزد محدثین ضعیف است. وفات او به سال 144 بوده است. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
همسایۀ دیوار به دیوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
در اصطلاح احکام نجومی، مقارنۀ قمر با رأس و ذنب و کید. قران سیارات با رأس و ذنب و کید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نزد منجمان مقارنۀ ستاره است با عقدۀ قمر و گاه از مجاسده مطلقاً مقارنه را خواهند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به مقارنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفاسد
تصویر مفاسد
فسادها و مفسده ها، بدی و تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجساد
تصویر مجساد
برجسته بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاسد
تصویر مفاسد
((مَ س))
جمع مفسده، فسادها، مفسده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
((مُ هِ))
جهادکننده در راه خدا
فرهنگ فارسی معین
رزمنده، مبارز، تلاشگر، سخت کوش، کوشا
متضاد: سهل انگار، متهاون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مفسده ها، تباهی ها، فسادها، بدی ها، مفسدت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد