جدول جو
جدول جو

معنی مجاذبه - جستجوی لغت در جدول جو

مجاذبه
(تَ)
با کسی نزاع کردن در کشیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). منازعت کردن. جذاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منازعت کردن با هم درکشیدن چیزی. (آنندراج) ، برگردانیدن کسی را ازجای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با یکدیگر چیزی را کشیدن. (آنندراج)
همدیگر را به سوی خود کشیدن و بردن. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاذبه شود
لغت نامه دهخدا
مجاذبه
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
نیرویی که همۀ اجسام و اشیا را به سوی یکدیگر جذب می کند، گرانش، جاذب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاذبت
تصویر مجاذبت
همدیگر را کشیدن، با هم نزاع کردن، نزاع و کشمکش
فرهنگ فارسی عمید
(شَءْیْ)
به خشکسال رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
شتافتن مردم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
همدیگر را دروغگو پنداشتن یا دروغ گفتن. کذاب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به دیگری گفتن که دروغ می گویی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَث ث)
جای گرفتن و اقامت کردن به جایی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن. لذوب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مجاذبه. منازعت کردن: و ملک می داند... که میان من و گاو هیچ چیز از اسباب منازعت و دواعی مجاذبت و عداوت قدیم... نبود. (کلیله و دمنه). یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست، برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 89). و رجوع به مجاذبه و مجاذبه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ / شُ عَ)
پاسخ کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). کسی را جواب دادن. (غیاث) (از اقرب الموارد). جواب گفتن یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء) ، با هم سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محاوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ)
هم پهلوی چیزی گشتن. جناب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دور شدن از چیزی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
برگرداننده چیزی از جای خودش، نیروی کشش و جذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاذبت
تصویر مجاذبت
مجاذبه، منازعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مجانبه و مجانبت در فارسی دوریازی، نزد یازی از واژگان دو پهلو پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاذبه
تصویر مکاذبه
همدیگر را دروغگو پنداشتن یا دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاذبت
تصویر مجاذبت
((مُ ذَ یا ذِ بَ))
نزاع کردن و کشمکش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
((ذِ بِ))
نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
کشش، گرانش، ربایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
Attraction, Gravity, Winsomeness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
attraction, gravité, charme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
משיכה , גַּרוֹבִיטַצְיָה , חֵן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
आकर्षण , गुरुत्वाकर्षण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
daya tarik, gravitasi, pesona
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
การดึงดูด , แรงดึงดูด , เสน่ห์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
aantrekkingskracht, zwaartekracht, aantrekkelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
atrakcyjność, grawitacja, urok
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
atracción, gravedad, encanto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
attrazione, gravità, fascino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
atração, gravidade, encantamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
吸引力 , 重力
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
привабливість , гравітація , привабливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
Anziehung, Schwerkraft, Anmut
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
привлечение , гравитация , привлекательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جاذبه
تصویر جاذبه
魅力 , 重力 , 魅力
دیکشنری فارسی به ژاپنی