جدول جو
جدول جو

معنی مجائع - جستجوی لغت در جدول جو

مجائع(مَ ءِ)
جمع واژۀ مجاعه و مجوعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجامع
تصویر مجامع
مجمع ها، جاهای جمع شدن، محل های اجتماع، انجمن ها، جمع واژۀ مجمع
فرهنگ فارسی عمید
(مَوِ)
جمع واژۀ مجاعه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مجاعه و مجوعه. (اقرب الموارد). رجوع به مجاعه و مجوعه شود
لغت نامه دهخدا
(مَجْ جا)
آن که اکثر، خرمای خشک با شیر خورد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن که اکثر شیر بر سر خرما خورد. (منتهی الارب) (آنندراج). آن که شیر بر بالای خرما خورد. (ناظم الاطباء). آن که شی-ر خوردن پس از خرما را دوست دارد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُجْ جا)
آش تنک که از آب و آرد ترتیب دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آش اوماج و آشی که از آب و آرد ترتیب دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
رجوع به مایع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
مهایع. رجوع به مهایع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ)
جمع واژۀ مجمع (م م / م م ) . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). جاهای جمع شدن. (غیاث). مواضع گرد آمدن مردم. جاهای فراهم آمدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم از گرد راه قصد جامع کردم و روی بدان مجامع آوردم. (مقامات حمیدی). سلطان جاسوسان برگماشت واز مواضع و مجامع ایشان تجسس کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398). صیت کرم اعراق و لطف اخلاق به اطراف و آفاق رسانیده و مسامع و مجامع را به نشر محامد اوصاف مطیب گردانیده. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 122) .و رجوع به مجمع شود، در شاهد زیر بمعنی جمیع آمده است: و بفرمود تامقنعه از سر وی فرو کشیدند... تا شرم دارد و حرکتی کند و او را از آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد. (چهارمقاله ص 114)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
مجلسها و محفلها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مجرع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجرع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
ابن دارم بن مالک الاصغر بن حنظله از تمیم، ازعدنان. وی جد جاهلی است و اقرع بن حابس و فرزدق از نسل او هستند.
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
رجایع. جمع واژۀ رجیع. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجیعه، شتر ماده که از سفری بازگردد بسوی سفری. (آنندراج). جمع واژۀ رجیعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
فجایع. جمع واژۀ فجیعه. (منتهی الارب). رجوع به فجایع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گرسنگی. (ناظم الاطباء) : هو منی علی قدر مجاع الشبعان، یعنی او از من برقدر گرسنگی سیر است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمائع
تصویر جمائع
جمع جمعیه، پرگال ها جمع جمیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جائع
تصویر جائع
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجامع
تصویر مجامع
جاهای جمع شدن، جاهای فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجائع
تصویر فجائع
فجایع در فارسی، جمع فجیعه، درد ها اناکی ها جمع فجیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجامع
تصویر مجامع
((مَ مِ))
جمع مجمع
فرهنگ فارسی معین
مایع
دیکشنری اردو به فارسی