جدول جو
جدول جو

معنی مثنویات - جستجوی لغت در جدول جو

مثنویات
(مَ نَ وی یا)
جمع واژۀ مثنویه تأنیث مثنوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اشعار عنصری شعار فصاحت و دلیری دارد... و مثنویاتی که تألیف کرده است هم به اسم خزانۀ یمین الدوله چون شادبهر و عین الحیوه و وامق و عذرا و خنگ بت و سرخ بت هر یک گنج بدایع و خزانۀ حکم... است. (لباب الالباب چ نفیسی ص 269). و رجوع به مثنوی شود
لغت نامه دهخدا
مثنویات
جمع مثنوی، تاو تکان جمع مثنویه (مثنوی) : و (عنصری) مثنویات که تالیف کرده است هم باسم خزانه یمین الدوله چون شاد بهر و عین الحیاه و وامق و عذرا وخنگ بت و سرخ بت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهیات
تصویر منهیات
کارهای بد که در شرع منع و نهی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثوبات
تصویر مثوبات
جمع واژۀ مثوبت، پاداش، جزا، جزای عمل خیر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ وی یا)
جمع واژۀ معنویه. رجوع به معنویه و معنوی شود
لغت نامه دهخدا
(مَنْ وی یا)
جمع واژۀ منویه. قصدها. نیتها. نیت شده ها. مقاصد. رجوع به منوی و منویه و نیت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منثوره، تأنیث منثور. سخنان غیرمنظوم: من کهتر نمی گویم که آن الفاظ امثال را بکلی قذف و حذف کنند و در سلک مقالات و سبک رسالات و نسج منثورات و حوک منظومات به کار ندارند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 174). و من بنده... از مبادی کار... عقود منظومات را در عقد اعتبار فحول افاضل می آوردم و نقود منثورات را سکۀ قبول ملوک و اکابر می نهادم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 2). این کلمات از جمله منثورات حکم و بدایع سخن امام ابوالطیب است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 278). و رجوع به منثور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهای منعشده و نهی شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در اصطلاح منطق قضایائی که افادۀ ظن غالب (حکم راجح) کند ولی نقیض حکم نیز ممکن باشد. چنانکه گویی فلان با دشمن من دوست است، و هر که با دشمن من دوست است پس دشمن من است، که ممکن است دوست دشمن تو باشد ولی دشمن تو نباشد. یا فلان شبها در بازارها میگردد و هر که شب در بازار میگردد دزد است، که نقیض این حکم نیز محتمل است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، دفینه ها و چیزهای در گنجینه نهاده، معانی در خاطر نهان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکنونه. نهان داشته ها. نهفته ها: حزم اوکه... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. (سندبادنامه ص 12). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات. (قصص الانبیاء ص 12). و رجوع به مکنون و مکنونه شود.
- مکنونات ضمیر، آنچه در درون انسان نهفته است. مافی الضمیر: از مکنونات ضمیر در عقدموالات شرحی بواجبی نتوانست دادن. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 72)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَ)
جمع واژۀ محتوی. رجوع به محتوی شود
لغت نامه دهخدا
جمع مثوبه و مثوبه، پاداش ها مزدها جمع مثوبه (مثوبت) : و آنچه او رالله از کمال مکارم اخلاق و اعمال محاسن اعراق و اقتنا ذخایر مثوبات... ملکه شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثولات
تصویر مثولات
جمع مثله، اندامبری ها شکنجه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنیات
تصویر مبنیات
جمع مبنیه، بنیافتگان سازیدگان اورتشان جمع مبنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممنوعات
تصویر ممنوعات
جمع ممنوعه (ممنوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منثورات
تصویر منثورات
جمع منثوره، پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاویات
تصویر مجاویات
جمع مجاوبه، هم پاسخی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنویات
تصویر معنویات
جمع معنویه، پارسی تازی گشته مینو گان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منوی، خواست ها آهنگ ها کام ها جمع منویه (منوی) توضیح در تداول فارسی غالبابمعنی نیتها بکار رود: (منویات ملوکانه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوسات
تصویر مانوسات
جمع مانوسه، خو گران جمع مانوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثنویه
تصویر مثنویه
مثنویه در فارسی، مونث مثنوی، دوتایی، تاوتک، جمع مثنویات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
جمع محتویه، فروستان جمع محتویه (محتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنوعات
تصویر مصنوعات
چیزهای ساخته شده و اختراع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظنونات
تصویر مظنونات
جمع مظنونه، رویزیدگان، گمان بردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنونات
تصویر مکنونات
جمع مکنونه، نهانی ها راز ها جمع مکنونه (مکنون) پنهان داشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنونات
تصویر مکنونات
((مَ))
جمع مکنونه (مکنون)، پنهان داشته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معنویات
تصویر معنویات
((مَ نَ یّ))
جمع معنوی. مجموعه آن چه که دارای ارزش یا اعتبار غیرمادی است، مقابل مادیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معنویت
تصویر معنویت
مینویی
فرهنگ واژه فارسی سره
نهفته ها، خیالات، اندیشه ها، افکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نیات، اهداف، نیت ها، مرادها، منوی ها
متضاد: اعمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخلاقیات، روحیات
متضاد: مادیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مضامین، مطالب، مفاهیم، محتواها
فرهنگ واژه مترادف متضاد