- مثمله
- آبگیر لای لجن، انبان چوپان
معنی مثمله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فضل، برتری، نیکویی حال
مثاله در فارسی فرمان فضل، حسن حال. فرمان پادشاهی
مثمنه در فارسی مونث مثمن بنگرید به مثمن مونث مثمن جمع مثمنات
مثمره در فارسی مونث مثمر: ورو مند برو مند میوه دار مونث مثمر جمع مثمرات. مونث مثمر: دیگر باغی که از درختهای مثمره در آن متفرق باشند. . ، جمع مثمرات
مشمله و مشملا در فارسی: از گیل از گیاهان درختچه ایست از تیره گل سرخیان و از دسته سیبی ها ک بنام ازگیل بیابانی نیز مشهور است
ور دنه
مهمله در فارسی: پر کم: زبانزد کرویزی مونث مهمل، جمع مهملات. یا قضیه مهمله
بریدن گوش، بینی یا لب کسی به عنوان شکنجه، بریده شدن گوش، بینی یا لب کسی، ویژگی شخص مثله شده
زهر کشنده پناهگاه
گوش و بینی بریدن، نوعی شکنجه