جدول جو
جدول جو

معنی مثغور - جستجوی لغت در جدول جو

مثغور
(مَ)
دندان فتاده. (مهذب الاسماء). کودکی که دندان شیر او بیفتد. (آنندراج) (از منتهی الارب). کودک دندان افتاده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دهان صدمه خورده و کوفته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثغور
تصویر ثغور
ثغرها، دندان های جلو دهان، مرزها، سرحدّات، حدود، جمع واژۀ ثغر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بچه ای که کام او را به انگشت برداشته باشند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَوْ وِ)
گوشه نشین در غار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فرو رونده در غور زمین. (ناظم الاطباء). به غور آینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مغلوب، محبوس. (منتهی الارب). حبس شده. (ناظم الاطباء) ، هلاک شده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سفیه. (منتهی الارب). نادان و احمق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بسیار. گویند مال مثمور و قوم مثمورون. (منتهی الارب). بسیار و فراوان. (ناظم الاطباء). بسیار. (آنندراج). مال مثمور،مال بسیار برکت داده شده. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شلم مانندی گنده بوی و شیرین. ج، مغاثیر. (ناظم الاطباء). مغثر. (منتهی الارب). مغثر. مغثار. لغتی است در مغفور. (از اقرب الموارد). و رجوع به مغثر و مغفور شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جمع واژۀ ثغر. پیشینیان (از دندان) ، سرحدها ودربندها میان کفر و اسلام: که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی).
بوم چالندر است مرتع من
مار و رنگم در این نقاب و ثغور.
مسعود سعد (دیوان ص 268).
و نان پارۀ او به دیگری از بندگان دولت دادن که به کفایت امور و سد ثغور و موافقت جمهور قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی 58)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
نام آن قسمت از بلاد شام است که نزدیک بقلمرو روم بوده. (مفاتیح العلوم). و آنرا ثغورالروم نیز گفته اند. (الجماهرص 48) ، ثغورالجزیره. نام شهرهائی و شهرکهائی است ثغر بر روی رومیان و از شامند ولکن بجزیره باز خوانند و از آنهاست، سمیساط. سنجه. منصور. قورس ؟ ملطیه. مرعش. جذب ؟ هارونی. بیاس. کبیس. کمرینا؟ مصیصه. عین زربه. اذنه. طرسوس. اولاس. (حدود العالم)
قلعه ای است به یمن حمیر را
لغت نامه دهخدا
(مُ غِ)
کودک که دندانهای شیر ریزد یا کودکی که دندان برآورد، از اضداد است. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به اثغار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَوْ وِ)
برانگیزنده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بحث کننده از علم قرآن. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که بحث می کند از علم قرآن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثویر شود، کسی که بلند می کند گرد و خاک را، کسی که برمی انگیزاند هنگامه و غوغا را، آن که برمی خیزاند شتران را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
جمع ثغر: دندانها دندانهای پیشین، جمع ثغر. سرحدها مرزها در بندها (مخصوصا بین مسلمانان و کافران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغور
تصویر ثغور
((ثُ))
جمع ثغر، دندان ها، دندان های پیشین، سرحدها، مرزها
فرهنگ فارسی معین
بندها، حدود، مرزها، اسنان، ثنایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد