جدول جو
جدول جو

معنی مثافنه - جستجوی لغت در جدول جو

مثافنه
(سُ)
با کسی نشستن. (تاج المصادر بیهقی). هم زانو نشستن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). هم زانو نشستن کسی را و مجالست کردن وی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی را بر چیزی یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). یاری کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مثافنه
مثافنت در فارسی همزانو نشستن، یاری کردن
تصویری از مثافنه
تصویر مثافنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
گرو گذاشتن، شرط بستن، شرط بندی در مسابقۀ اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن، شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
کیسه ای ماهیچه ای در لگن خاصره که ادرار در آن جمع می شود، آبدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثافنت
تصویر مثافنت
هم زانو نشستن، کنایه از همنشینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ / نِ)
آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. (ناظم الاطباء). کیسۀ بول که در شکم می باشد. (غیاث). آبگاه. کمیزدان. شاش دان. پیشاب دان. بیت البول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است. شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است. زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. (فرهنگ فارسی معین) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه.
ناصرخسرو.
به کوه برق مثانه ز سنگ پارۀ لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچۀ ناب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 52).
و رجوع به مثانه شود.
- ورم مثانه، التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ رَ)
همنشین و ملازم کسی شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مداومت کردن بر طعامی از حبوب یعنی بواسطۀ نداشتن شیر به دانه اکتفا کردن قوم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدین معنی رجوع به مثافل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ نَ)
هشت ملوکند از حمیر که خود را از جهت فرق ثمانیه مثامنه گفتند. (منتهی الارب). نام هشت نفر از پادشاهان حمیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به لباب الانساب ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
بها کردن. (منتهی الارب). بها کردن وقیمت کردن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
هم زانو نشیننده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدم و دوست و مصاحب و همنشین و یار و یاور. (ناظم الاطباء). و رجوع به مثافله شود
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
مجالست کردن. همزانو نشستن: توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است. (المعجم چ دانشگاه ص 10)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
آبدان که جای بول و کمیز باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جای کمیز اندر شکم. (دهار). کمیزدان. آبدان. (زمخشری). آبدان و جای بول. (ناظم الاطباء). جایگاه بول از انسان و حیوان. ج، مثانات. (از اقرب الموارد). و رجوع به مثانه شود، جای بچه. (منتهی الارب) (آنندراج). جای بچه در شکم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
شرط بستن
فرهنگ لغت هوشیار
مداهنه و مداهنت در فارسی: دروغسازی، چربزبانی لابه دم لابه نکنم دم لابه بر در کس - پیش تو کنم اگر کنم بس (خاقانی تحفه العراقین)، دو رویی، سستی کردن اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن، چرب زبانی کردن، دو رویی، چرب زبانی تملق: ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده
فرهنگ لغت هوشیار
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثابره
تصویر مثابره
مثابرت در فارسی پشتکار، بردباری، پیشی
فرهنگ لغت هوشیار
مرافده و مرافدت در فارسی: دستیاری یاریگری معاونت کردن یاری کردن: بتوفیق خدای و موافقت رای و مساعدت و رعایت درایت... و اعانت حدس ومرافدت ذکا بجواهر زواهرالفاظ... و اشعار... متحلی گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
محافظه و محافظت در فارسی: خوا پاری نیکاستاری دارش پهره نگهداری پاساد نگهبانی پایش پیره (گویش هراتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافید
تصویر مثافید
به گونه رمن آسترها پوشیده ها نهانیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
آبدان که جای بول باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست کردن همزانو نشستن، ... تو فیر علما و تبرک بمجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
((مَ نِ))
کیسه عضلانی غشایی که ادرار پس از خروج از کلیه ها، در آن جمع می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثافنت
تصویر مثافنت
((مُ فَ یا فِ نَ))
مجالست کردن، هم زانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباینه
تصویر مباینه
((مُ یِ نَ یا نِ))
جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
شاشدان، آبدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مثانه: شادی در پیش است.
مثانه شما درد می کند: مبلغی پول دریافت میکنید
روی مثانه شما عمل جراحی می شود:نکبت و بدشانسی در آینده
دیگران مثانه شان را عمل می کنند: غمی را که از آن رنج می برید پنهان می کنید.
مثانهشریک زندگی شما را بیرون می کشند:
ذات الریه خواهید کرد. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب