جدول جو
جدول جو

معنی متیل - جستجوی لغت در جدول جو

متیل
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
تصویری از متیل
تصویر متیل
فرهنگ فارسی عمید
متیل
(مِ / مَ)
آستر بالش و دشک یعنی پارچۀ زیرین که در میان آن پر و پنبه و جز آن نهند و به روی آن پارچۀ ظریفی کشند که روه (رویه) نامند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
متیل
(مِ)
پیه سوز که برادر شمعدان است. (برهان). پیه سوز. (جهانگیری). قسمی از چراغدان پایه دار که پیه سوز گویند. (ناظم الاطباء). رشیدی کلمه را به فتح اول آورده به معنی سپندسوز و... شاهدی ندارد. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
متیل
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
تصویری از متیل
تصویر متیل
فرهنگ لغت هوشیار
متیل
((مِ))
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
تصویری از متیل
تصویر متیل
فرهنگ فارسی معین
متیل
آستر بالش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متین
تصویر متین
(پسرانه)
دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مزیل
تصویر مزیل
زایل کننده، پاک کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصل
تصویر متصل
پیوسته، ق به هم پیوسته، پی در پی، در تصوف کسی که به وصل رسیده، واصل، خویشاوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیل
تصویر مخیل
آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایل
تصویر مایل
گراینده، میل کننده، خواهان، خمیده، خرامان، خرامنده، برای مثال که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع / که من به قدّ تو سروی ندیده ام مایل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیل
تصویر محیل
حواله دهنده، برات کش
چاره کننده
حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
فتیله، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، پلیته، پتیله، ذباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتیل
تصویر رتیل
جانوری شبیه عنکبوت و از خانوادۀ بندپایان، با شکم بزرگ و پاهای کوتاه که بعضی از انواع آن زهری کشنده دارد، دلمک، دیلمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متین
تصویر متین
دارای متانت، محکم، ثابت، استوار، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسیل
تصویر مسیل
مجرای آب، محل عبور سیل، جای سیل گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیل
تصویر معیل
مردی که دارای عائلۀ بسیار باشد، عائله دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمیل
تصویر تمیل
تبختر در رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
برگردنده از راه، ترک کننده و برگردنده و خمنده، جور کننده، عدول کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثیل
تصویر مثیل
مانند همانند شبیه مانند همانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیت
تصویر متیت
شانه کرباس شانه جولاهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متین
تصویر متین
پابرجا، ثابت و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصل
تصویر متصل
توصیف شده و پیوسته شونده بی جدا شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزیل
تصویر متزیل
پراکنده، پخش شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متال
تصویر متال
هر نوع فلزی مانند طلا و نقره و پلاتین و مس و آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخیل
تصویر متخیل
خیال کننده، تکبر کننده، خیال و وهمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیل
تصویر مبیل
فرانسوی مبایل درانگلیسی جنبان، روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
تافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتیل
تصویر قتیل
کشته شده، مقتول
فرهنگ لغت هوشیار
عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیل
تصویر عتیل
مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیل
تصویر مخیل
پنداشته شده و خیال کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متین
تصویر متین
هشیوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متصل
تصویر متصل
پیوسته، چسبیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسیل
تصویر مسیل
خشکرود، آبراه
فرهنگ واژه فارسی سره