جدول جو
جدول جو

معنی متیاس - جستجوی لغت در جدول جو

متیاس
(مَتْ تیا)
متی: ثم القوا قرعتهم فوقعت القرعه علی متیاس. (ترجمه عربی کتاب مقدس، اعمال رسولان فصل اول آیۀ 26). و رجوع به متی (یکی از شاگردان مسیح) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقیاس
تصویر مقیاس
آنچه با آن اندازۀ چیزی را معین کنند، اندازه، آلت سنجش
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
از ’ت ی ح’، بسیار حرکت کننده. (از منتهی الارب). مرد بسیار حرکت کننده. (ناظم الاطباء) ، پیش آینده مردم رابه بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کار تقدیر و اندازه کرده شده. (منتهی الارب). کار تقدیر شده و اندازه کرده شده و امر مقدر. (ناظم الاطباء). امر مقدر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَیْ یا)
خرامنده. (منتهی الارب مادۀ م ی س) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شیر بیشۀ خرامنده. (ناظم الاطباء). شیر بیشۀ خرامان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَیْ یِ)
رام ومنقاد گرداننده اسب را. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
متایسه، مزاولت و مکالبت و مدافعت نمودن، (منتهی الارب) (آنندراج)، تایس متایسه و تیاساً، رجوع به متایسه شود، (ناظم الاطباء)، تایس قرنه متایسه و تیاساً، مارسه ، یقال:بینهم متایسه و تیاس، (الاساس، بنقل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَیْ یا)
تکه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ممسک التیس و صاحبه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
موضعی است و درآن موضع لشکر بنوعمرو، با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِقْ)
اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج). مقدار و اندازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ملاک. معیار:
ترا ندهند هرچ از بهر تو نیست
به هر کار این سخن را دار مقیاس.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 172).
باقی درهای جان و اختران
هم بر این مقیاس ای طالب بدان.
مولوی.
، آنچه بدان اندازه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). میزان. هرچیزی که چیز دیگر را بدان قیاس کنند و اندازه و مقدار آن را بدانند مانند گز، زرع، جریب و لیتر. ج، مقاییس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- واحد مقیاس (اصطلاح فیزیکی) ، برای اندازه گرفتن هریک از کمیتها واحدی از همان جنس انتخاب می گردد و کمیتها نسبت به آن واحد سنجیده می شود. چنین مقیاسی را واحد مقیاس نامند.
، مقیاس شخصی بود از چوب سخت یا از دیگر گوهرها بغایت راستی تراشیده و تیز سر چون مخروط. و او را بر زمین هموار زنند بر کردار میخ عمود بر رویش و آفتاب را پیدا. و آنگه سایۀ او را قیاس کنند تا دانند که سایه ازمقیاس واجزای او چند است و آن خط که به میان سرمقیاس و سرظل پیوندد او را قطرالظل خوانند. (التفهیم ص 182) ، آلتی که بدان اندازۀ مسافات را معین نمایند. (ناظم الاطباء) ، میلی که بدان جراح ژرفای زخم را گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ازاقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زن که فرزندان زیرک زاید. ضد محماق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ماس س)
پیوسته و متصل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ راس س)
با یکدیگر رازگوینده. (از منتهی الارب). هم راز و با یکدیگر راز در میان نهاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
آن که گوشت جزور را بهره میکند و تقسیم میکند، آن که به چپ میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیاسر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَتْ)
جمع واژۀ تیس
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقیاس
تصویر مقیاس
اندازه، مقدار، ملاک، معیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیاح
تصویر متیاح
بسیار حرکت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متماس
تصویر متماس
یکدیگر را مس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقیاس
تصویر مقیاس
((مِ))
اندازه، آلت سنجش، جمع مقاییس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متماس
تصویر متماس
((مُ تَ))
یکدیگر را مس کننده، به هم پیوندنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقیاس
تصویر مقیاس
سنجه، پیمانه
فرهنگ واژه فارسی سره
قاعده، معیار، ملاک، اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان، واحد، نمونه، اشل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محل رویش درختان انجیلی و ممرز به مقدار زیاد، از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی